لب
نویسه گردانی:
LB
لب /lab/ معنی ۱. (زیستشناسی) کنارۀ دهان از بالا و پایین که روی دندانها را میپوشاند و جزء اندام سخنگویی است. ۲. کنارۀ چیزی. ۳. [مجاز] زبان یا دهان. ⟨ لب برچیدن: (مصدر لازم) لبها را بههم فشردن در هنگام غم یا پیش از گریه کردن، بهویژه در اطفال. ⟨ لب بستن: (مصدر لازم) [مجاز] خاموشی گزیدن؛ سخن نگفتن. ⟨ لب ترکردن: (مصدر لازم) ۱. ترکردن لبها به آشامیدن جرعهای آب یا شراب. ۲. [عامیانه، مجاز] کمترین سخن را بر زبان راندن؛ اشاره کردن. ⟨ لب جویدن: (مصدر لازم)= ⟨ لب خاییدن ⟨ لب خاییدن: (مصدر لازم) [قدیمی] دندان گرفتن لب از شرم یا تٲسف. ⟨ لب دوختن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] خاموشی گزیدن؛ سخن نگفتن: ◻︎ مدتی میبایدش لب دوختن / از سخن تا او سخن آموختن (مولوی: ۱۰۱). ⟨ لب فروبستن: (مصدر لازم)= ⟨ لب بستن ⟨ لب گزیدن: (مصدر لازم) ۱. به دندان گرفتن لب. ۲. [مجاز] اظهار تٲسف، پشیمانی، یا تعجب: ◻︎ سوی من لب چه میگزی که مگوی / لب لعلی گزیدهام که مپرس (حافظ: ۵۴۶). فرهنگ فارسی حسن عمید.
واژه های همانند
۱۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
وادی لب . [ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) ۞ سلسله ٔجبالی است در مرکز اسپانیا که رود تاجه ۞ را از وادیانه ۞ جدا می سازد و بزرگترین قله ٔ آن 1558 گز از...
وادی لب . [ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) ۞ شهری است در اسپانیا در دامنه ٔ کوههای وادی لب که 3700 تن سکنه دارد و دارای کلیسای وسیعی است . (از الحلل ...
وادی لب . [ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) ۞ شهری است در اوروگوئه ۞ دارای 8600 تن سکنه و مرکز کشاورزی است .
وادی لب . [ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) ۞ شهری است در مکزیک و مرکز معادن مهمی است .
وادی لب . [ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) ۞ رودی است در ایالت تگزاس ایالات متحده ٔ امریکا که تقریباً 500 هزار گز طول دارد.
خط پشت لب . [ خ َطْ طِ پ ُ ت ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که بر پشت لب درآید، سبیل تازه بروئیده : تا سبزه ٔ خط از لب جانان برآمده دود...
لب بر لب نهادن . [ ل َ ب َ ل َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) چسبانیدن لب بر لب دیگری بوسه را : ترنج و سیب لب بر لب نهاده چو در زرین صراحی سر...
لب ء.[ ل َب ْءْ ] (اِخ ) نام قبیله ای است . (منتهی الارب ).
لب ء. [ ل َب ْءْ ] (ع مص ) فله (آغوز) دوشیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || خورانیدن قوم را فله . (منتهی الارب ). کسی را فله دادن . (تا...
سه لب . [ س ِ ل َ ] (ص مرکب ) کسی که در لب یا پیرامون دهان وی ریش و قرحه باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به سه لبه شود.