نیم
نویسه گردانی:
NYM
نیم. (ن. یَ. م). مخفف نیستم. دُشمَن به قَصد حافظ اَگَر دَم زند چه باک مِنَّت خُدای را که نیم شَرمسارِ دوست حافظ.
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
نیم من . [ م َ ] (اِ مرکب ) وزنی معادل بیست سیر. (یادداشت مؤلف ). نصف یک من . (فرهنگ فارسی معین ) || رطل ، در اصطلاح می فروشان . (یادداشت ...
نیم نم . [ ن َ ] (ص مرکب ) رطوبت دار. مرطوب . که هنوز رطوبتی دارد و کاملاً نخشکیده است : که بازآمدی جامه ها نیم نم بدین کارکرد از که یابی درم...
نیم ور. [ وَ ] (ص مرکب ) کج . متمایل . مایل .- نیم ور شدن ؛ کج و مایل شدن به طرفی .
دو نیم . [دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) از میان به دو قسمت مساوی تقسیم شده . دو نصف و دو نیمه شده . (ناظم الاطباء). نصف . دو نیمه . به دو نصف تق...
نیم بر. [ ب َ ] (اِ مرکب ) نام فنی است در کشتی گیری . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) : تلخ و تند است ز چشمت نظری می خواهدآسمان از نگهت نیم ...
نیم پز. [پ َ ] (ن مف مرکب ) چیزی که نیک پخته نشده باشد. (ناظم الاطباء). نیم پزیده . نیم پخته . رجوع به نیم پخته شود.
نیم پر. [ پ ُ ] (ص مرکب ) ظرفی که تا نیمه در آن چیزی باشد. نصفه . (ناظم الاطباء). نصفان . (منتهی الارب ). آنچه که به نصف رسیده باشد. (فرهنگ...
نیم تن . [ ت َ ] (اِ مرکب ) نیم تنه . آرخالق . (برهان قاطع). جامه ٔ دامن و آستین کوتاه که نیم تنه نیز گویند و به کنایه و مجاز لنگ رانیز گویند....
نیم ته . [ ت َه ْ ] (ص مرکب ) نصف بار. تقسیم شده به دو. (ناظم الاطباء). نیم تاه .نصف شده . تقسیم شده به دو بخش . (فرهنگ فارسی معین ).- نیم ته...
نیم جو. [ ج َ / جُو ] (اِ مرکب ) کمی . اندکی . مقداری به غایت قلیل . مختصری . ذره ای . خرده ای : خاقانی است جوجو در آرزوی اواو خود به نیم جونکن...