اجازه ویرایش برای همه اعضا

افتادن

نویسه گردانی: ʼFTADN
افتادن /'oftādan/ معنی ۱. از بالا به‌ پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن. ۲. [عامیانه، مجاز] بی‌استفاده در جایی رها شدن. ۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمین‌گیر شدن. ۴. وقوع حادثه‌ای به‌صورت ناگهانی. ۵. در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن. ۶. [عامیانه، مجاز] سقط شدن جنین. ۷. [قدیمی] تابیدن. ۸. [عامیانه، مجاز] حذف شدن یا نادیده گرفته شدن به‌صورت سهوی. ۹. [عامیانه، مجاز] مهمان شدن معمولاً بدون دعوت. ۱۰. مصادف شدن. ۱۱. [عامیانه] رد شدن؛ مردود شدن. ۱۲. [عامیانه] با کسی هم‌صحبت شدن و معاشرت کردن. ۱۳. [عامیانه، مجاز] از دست دادن مقاومت. ۱۴. [عامیانه] فهمیده شدن. ۱۵. حمله کردن. ۱۶. [عامیانه] انجام کاری به‌صورت عادت. ۱۷. [قدیمی] شدن. ۱۸. [قدیمی] عارض شدن. ۱۹. [قدیمی] واقع شدن. فرهنگ فارسی عمید
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
نگون افتادن . [ ن ِاُ دَ ] (مص مرکب ) نگون فتادن . به خاک افتادن . به سر به زمین آمدن . به روی بر زمین افتادن : ز بور اندرافتاد خسرو نگون ...
واپس افتادن . [ پ َ اُ دَ ] (مص مرکب ) عقب افتادن . پس افتادن . تأخر : چون پادشاهی عجم زوال پذیرفت و کبیسه ربع ایشان بیفتاد ادراک غلات ...
وقوف افتادن . [ وُ اُ دَ ] (مص مرکب ) آگاهی حاصل شدن : برستی گر تو را بر سیر جان خود وقوف افتدکجا واقف تواند شد کسی بر سرّ یزدانی ؟ سنائی .چ...
هاله افتادن . [ ل َ / ل ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) بوجود آمدن هاله بدور چیزی : ساغر می چون به کف میگیرد آن ماه تمام هاله می افتد به دور عارضش ...
هراس افتادن . [ هََ اُ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد ترس شدن . بیم و هراس پیش آمدن در کاری : شنزبه گفت : سخن تو دلیل می کند بر آنکه از شیر مگر هر...
خنده افتادن . [خ َ دَ / دِ اُ دَ ] (مص مرکب ) بخنده درآمدن . خندیدن ۞ . (یادداشت بخط مؤلف ).
حاجت افتادن . [ ج َ اُ دَ ] (مص مرکب ) لازم شدن . احتیاج پیدا کردن . نیاز آمدن . ضرورت یافتن : در جناح آنچه لشکر قوی تر بود جانب قلب نامزد ...
چروک افتادن . [ چ ُ اُ دَ ] (مص مرکب )چروک شدن . در تداول عامه ، چین افتادن پوست بدن یا جامه و غیره . در تداول عوام ، چین و چروک شدن دست ...
جابجا افتادن . [ ب ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) از جائی بجائی انتقال یافتن . ازجای خود به دیگر جا شدن . || درحال افتادن . فی الفور بر زمین نقش بستن...
تغییر افتادن . [ ت َغ ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) دگرگونی روی دادن . دگرگون کردن . برگردانیدن : البته نباید که از شرط عهدنامه چیزی را تغییر وتبدیل ...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۷ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.