اجازه ویرایش برای همه اعضا

سوخته

نویسه گردانی: SWḴTH
سوخته /suxte/ ۱. چیزی که آتش در آن افتاده؛ آتش‌گرفته. ۲. [مجاز] محنت‌کشیده و آزاردیده. ۳. (اسم، صفت) [مجاز] کسی که عشق و سوزی داشته باشد. ۴. (اسم) جسمی سیاه‌رنگ که از دود تریاک در حقۀ وافور جمع می‌شود وبعد آن‌را تبدیل به شیره می‌کنند. ۵. (اسم) [قدیمی] از گنج‌های خسروپرویز: ◻︎ دگر گنج کش خواندی سوخته / کزآن گنج بُود کشور افروخته (فردوسی: ۸/۲۹۷). ۶. [مجاز] پررنگ؛ تیره. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. آتش گرفته، خاکسترشده ۲. گداخته ۳. محترق ۴. بربادرفته ۵. باخته، ناکام ۶. محنت کشیده، زجرکشیده ۷. شیفته، شیدا، عاشق ۸. سوخته جان، سوخت هدل ۹. عطش زده، خشک، بی آب (زمین و... ) ۱۰. شیره، شیره تریاک، جرم تریاک ۱۱. آفتابزده، تیره
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بهنام سوخته . [ ب ِ م ِ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) قریه ای است در بلوک ورامین . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 356).
ساغری سوخته . [ غ َ ی ِ ت َ / ت ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی چرم گرانبها که کتب نفیسه ٔ قدیم را بدان جلد میکردند. رجوع به ساغری شود.
ساقری سوخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) قسمی چرم گرانبها.سختیان . پرنداخ . کیمخت . رجوع به ساغری سوخته شود.
شریف پای سوخته . [ ش َ ف ِ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) نام شاعری که در فیه مافیه (ص 91) رباعی زیر از وی نقل شده است : آن منعم قدس کز جهان مستغنی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.