غیب
نویسه گردانی:
ḠYB
غیب /qeyb/ ۱. هر سرِّی که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمیداند. ۲. عالمی که خداوند، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت، و دوزخ در آن قرار دارند. ۳. (صفت) [قدیمی] نهان از چشم؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ پنهان. ⟨ غیب دانستن: (مصدر لازم) آگاه بودن از مسائل پنهان. ⟨ غیب شدن: (مصدر لازم) غایب شدن؛ ناپدید شدن. ⟨ غیب کردن: (مصدر متعدی) ناپدید کردن؛ پنهان کردن. ⟨ غیب گفتن: (مصدر لازم) خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی. ⟨ در غیب: [قدیمی] پنهانی. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد پنهان، پنهان شدگی، پوشیده، راز، سر، مخفی، مستور، ناپدید، نادیده، نامرئی، نهان، نهان شدگی ≠ فاش، آشکار
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هاتف غیب . [ ت ِ ف ِ غ َ / غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی فرشته ای است که از عالم غیب آواز دهد و این اسم فاعل است از هتف که به م...
غیب گفتن . [ غ َ / غ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) خبر دادن از چیزهای پنهانی . (ناظم الاطباء). گفتن چیز نهانی . خبر دادن از غیب . عمل شخص غیبگو: چشم...
غیب دانستن . [ غ َ / غ ِ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) آگاه بودن بر رازهای نهان از خلق . از عالم غیب آگاهی داشتن . دانستن غیب . رجوع به غیب شود : ...
غیب و ناغافل . [ غ َ / غ ِ ب ُ ف ِ ](ق مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، بمعنی ناگهان .