جگر
نویسه گردانی:
JGR
جگر /jegar/ ۱. (زیستشناسی) یکی از اعضای درون بدن انسان و بعضی حیوانات به رنگ سرخ تیره و در بدن انسان در پهلوی راست زیر حجاب حاجز قرار دارد و صفرا از آن مترشح میشود و نقش مهمی در سوختوساز مواد سفیدهای و چربی دارد. وزنش در حدود یکونیم تا دو کیلوگرم و معادل یکسیام وزن بدن است؛ کبد. ۲. [عامیانه، مجاز] جرئت. ۳. [عامیانه، مجاز] شخص بسیار دوستداشتنی و محبوب. ۴. (زیستشناسی) کبد گاو، گوساله، و گوسفند که از غذاهای مقوی و دارای مقدار زیاد ویتامین A، C، و D است؛ جگر سیاه. ۵. [قدیمی، مجاز] غموغصه: ◻︎ قسم هر روزش بیاید بیجگر / حاجتش نَبْوَد تقاضای دگر (مولوی: ۷۵). دَردا که از آن آهوی مِشکین سیه چَشم چون نافِه بَسی خونِ دِلَم دَر جگر افتاد حافظ ⟨ جگر داشتن: (مصدر لازم) [مجاز] جرئت داشتن؛ دلیر بودن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. ریه، شش، کبد ۲. عزیز، نازنین ۳. دلاوری، دلیری، شجاعت
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خون در جگر کردن . [ دَ ج ِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از رنج و تعب فراوان دادن : بس خون که کند در جگر گوشه نشینان این کنج لب و کنج دهان...
خار در جگر شکستن . [ دَ ج ِگ َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بیقرار کردن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 336). ایذاء کردن . ناراحت کردن .
ناخن به جگر شکستن . [ خ ُ ب ِ ج ِ گ َ ش ِ ک َ ت َ] (مص مرکب ) تصرف کردن در مزاج . (بهار عجم ) (آنندراج ). اثر کردن . اثر گذاشتن . تأثیر کردن : ...
=== عنوان خود را اینجا وارد کنید... آذر