قرعه
نویسه گردانی:
QRʽH
قرعه /qor'e/ ۱. سهم؛ نصیب. ۲. تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که بهوسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین میکنند؛ پشک. ⟨ قرعه انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه. ⟨ قرعه زدن: = ⟨ قرعه انداختن ⟨ قرعه کشیدن: = ⟨ قرعه انداختن فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد پشک، سهم، قسمت، نصیب فعل بن گذشته: قرعه کشید بن حال: قرعه کش
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قراح . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ۞ آب صاف پاکیزه ٔ بی آمیختگی چیزی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). آبی که چیزی به وی آمیخته نبود. (بحر الجواهر)...
قراح . [ق ِ ] (ع مص ) مقارحة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قراح . [ق َ ] (اِخ ) نام چهار محال در بغداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بغداد چند محله ٔ معمور و پرجمعیت است که به این نام معروف است...
قراح . [ ق ُ ] (اِخ ) ساحل دریای قطیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قریه ای است در ساحل دریا. (معجم البلدان ).
قراءة. [ ق ِ ءَ ] (ع اِ) مرگامرگی . گویند: ذهبت قراءة البلاد، و مردم حجاز گویند: قِرة البلادبدون همزه بدین معنی که اگر پس از آن کسی بیمار گر...
قراءة. [ ق َ رَ ءَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاری ٔ. خوانندگان . قُرّاء . قارئون . رجوع به قاری شود.
غراة. [ غ َ ] (ع ص ) لاغر.(منتهی الارب ) (آنندراج ). مهزول . (اقرب الموارد). || (اِمص ) برانگیختگی و تحریض به دشمنی . (منتهی الارب ). اسم مص...