اجازه ویرایش برای همه اعضا

خط

نویسه گردانی: ḴṬ
خط /xat[t]/ ۱. مجموع نشانه‌هایی که کلمات یک زبان با آن نوشته می‌شود. ۲. دست‌خط. ۳. خوشنویسی: کلاس خط. ۴. شیوه‌ای که با آن الفبای یک زبان نوشته می‌شود: خط نستعلیق. ۵. [مجاز] نوشته. ۶. [مجاز] سند. ۷. سطر. ۸. [مجاز] مسیر حرکت پیوستۀ یک وسیلۀ نقلیه: خط تهران ـ مشهد. ۹. اثر قلم بر روی کاغذ یا چیز دیگر. ۱۰. راه راست و طولانی. ۱۱. فاصلۀ میان دو نقطه. ۱۲. آنچه دو نقطه را به هم وصل کند. ۱۳. [قدیمی، مجاز] حُکم؛ فرمان. ⟨ خط حامل: (موسیقی) = حامل ⟨ خط سبز: [قدیمی، مجاز] موی لب که تازه بر پشت لب جوانی روییده باشد: ◻︎ ای نقطهٴ سیاهی بالای خط سبزت / خوش‌دانه‌ای ولیکن بس بر کنار دامی (سعدی۲: ۵۸۸). ⟨ خط کوفی: نوعی خط عربی که در بیشتر حروف خط افقی و عمودی کشیده می‌شود و برای نوشتن کتیبه‌ها در ساختمان‌های مذهبی به کار می‌رفت. ⟨ خط ‌مستقیم (راست): (ریاضی) کوتاه‌ترین خطی که دو نقطه را به یکدیگر متصل می‌کند. ⟨ ‌خط خمیده (منحنی): (ریاضی) خطی که نه مستقیم باشد نه منکسر. ⟨ خط شکسته (‌منکسر): (ریاضی) خطی غیرمستقیم و مرکّب از چند قطعه خط مستقیم که در پیچ و خم‌های آن زاویه‌هایی تشکیل می‌شود. ⟨ خط ‌میخی: نوعی خط قدیمی با علایمی به شکل میخ که در کتیبه‌های هخامنشی به کار رفته است. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. الفبا، حروف، نویسه ۲. دستخط ۳. خوشنویسی ۴. کتابت ۵. سطر ۶. رقیمه، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته ۷. ردیف، صف ۸. حکم، فرمان، منشور ۹. دست نبشته، دستنوشته ۱۰. راه ۱۱. مسیر ۱۲. جرگه، حلقه، زمره، گروه، باند ۱۳. مرام، برابر فارسی دبیره، سمیره فعل بن گذشته: خط خورد بن حال: خط خور
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خط کردار. [ خ َطْ طِ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نامه ٔ اعمال . || فرمان الهی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
خط نشسته . [ خ َطْ طِ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط پخته که به آسانی خوانده شود. (آنندراج ) : غباری است خطت نشسته بر آن لب...
خط منکسر. [ خ َطْ طِ م ُ ک َ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی که از چند خط مستقیم ترکیب یافته است . خطی که نه مستقیم است و نه منحنی . خط ش...
خط منحنی . [ خ َطْ طِ م ُ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط کج . (ناظم الاطباء). خطی که نه مستقیم باشد نه منکسر.
خط مقیاس . [ خ َطْ طِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط تعیین درجه . || خطی که بدان اندازه ٔ چیزی را معین کنند. (ناظم الاطباء).
خط ملاقی . [ خ َطْ طِ م ُ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط مماس . (ناظم الاطباء).
خط مشکین . [ خ َطْ طِ م ِ / م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط سیاه . || خط سیاه عارض خوبان مزلف . (ناظم الاطباء) : لب لعل و خط مشکین چو آنش ...
خط مسلمی . [ خ َطْ طِ م ُ سَل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل خط معزولی . (آنندراج ) : قدم ز میکده بیرون منه که چون خط جام خط مسلمی اند...
خط مختلف . [ خ َطْ طِ م ُ ت َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط نامساوی . (ناظم الاطباء).
خط ضامنی . [ خ َطْ طِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سند کفالت و ضمانت . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.