بکر
نویسه گردانی:
BKR
بکر /bekr/ ۱. تازه؛ جدید؛ بدیع. ۲. باکره؛ دوشیزه. ۳. (قید) [قدیمی] در حال دوشیزگی. فرهنگ فارسی عمید +++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ عَروس طَبع را زیورِ ز فِکرِ بکر میبندم بُوَد کز دَستِ اَیامَم به دست اُفتَد نِگاری خوش حافظ مترادف و متضاد ۱. باکره، بتول، دختر، دوشیزه، عذرا ≠ بیوه ۲. دستنخورده ۳. بدیع، تازه، طرفه، نو برابر فارسی دست نخورده
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ابراهیم بن ابی بکر دنانی . [ اِ م ِ ن ِ اَ بی ب َ رِ دَن ْ نا ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم دنانی شود.
ابراهیم بن ابی بکر اصفهانی . [ اِ م ِ ن ِ اَ بی ب َ رِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شاگردان امام فخر رازی . آنگاه که امام در هرات بیمار شد و مرگ خویش ...
در افسانه های عرب آمده است که چون مردی از بنی زهره 1 عاشق میشد، راز خود را پنهان میکرد و درد عشق را آن قدر در دل نگاه میداشت که او را از پای در می...