اجازه ویرایش برای همه اعضا

آن

نویسه گردانی: ʼAN
آن. (ا.). (اِ) حُسن. چگونگی و کیفیت خاص در حسن و زیبائی و جز آن که عبارت از آن نتوان کرد و تنها بذوق توان دریافت . همان که شاعر گوید : لطیفه ای است نهانی که حسن از آن خیزد که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست . حافظ. آنچه گویند صوفیانش آن توئی آن آن ، علیک عین اﷲ. سنائی . آن گویم و آن چو صوفیانت نی نی که تو پادشاه آنی . سنائی . ۞ ای آنکه جمالت از گهرها آن دارد آن که کان ندارد از یوسف خوشتری که در حسن آن داری و یوسف آن ندارد. سنائی . آنچه آن را صوفیان گویند آن ازجمال خواهرم جویند آن . عطار. آنچه او را صوفی آن گوید بنام ختم شد آن بر محمد والسلام . عطار. از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود. حافظ. زاغ گردد چون پی زاغان رود جسم گردد جان ، چو او بی آن رود. مولوی . در شگرفان حرکاتیست که آنش خوانند در تو آن هست و دوصد فتنه به آن پیوسته . اوحدی . قمر گفتم چو رویت دلفروز است ولیکن چون بدیدم آن ندارد. خواجو. شاهد آن نیست که موئی ّ و میانی دارد بنده ٔ طلعت آن باش که آنی دارد. حافظ. اینکه می گویند آن بهتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم . حافظ.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ان . [ اَن ن ] (ع مص ) نالیدن . (یادداشت مؤلف ). نالیدن کسی : أن ّ الرجل أناً و انیناً و اناناً و تأناناً (از باب ضرب ). (از منتهی الارب ) ...
ان . [ اَ ] (ع حرف ) حرف مصدری است و فعل مضارع را در دو مورد نصب میدهد، نخست در ابتداء کلام مانند «ان تصوموا خیر لکم » (قرآن 184/2) که در ...
ان . [ اَ ] (ع ضمیر) ضمیر متکلم است من مانند «ان فعلت » بسکون نون یا بفتح آن در حالت وصل و الحاق الف در حالت وقف مانند: «فعلت انا». و گ...
ان . [ اِن ْ ن َ / اَن ْ ن َ ] (ع حرف ) یعنی بدرستی و راستی ۞ و هر دو برای تأکید خبر استعمال میشوند و اسم را نصب میدهند وخبر را رفع، مانند ...
ان . [ اِ ] (ع حرف ) اگر. (ترجمان علامه جرجانی مهذب عادل بن علی ) (فرهنگ فارسی معین ). به معنی «اگر» است برای شرط و دو فعل را جزم میدهد ...
ان . [ اِ ] (اِخ ) ۞ رودیست در فرانسه که از آرگون سرچشمه می گیرد و به اواز ۞ میریزد. 280 کیلومتر طول دارد که 117 کیلومتر آن قابل کشتیرانی...
عان . [ عان ن ](ع اِ) رسن دراز. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عان . [ نِن ْ ] (ع ص ) عانی . اسیر و بندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عانی شود.
په ان . [ پ ِ اُ ] (اِخ ) ۞ پزشک خدایان . وی «مارس » را که بدست «دیوبد» مجروح شده بود، معالجه کرد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۱ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.