اجازه ویرایش برای همه اعضا

زال

نویسه گردانی: ZʼL
زال /zāl/ ۱. (پزشکی) آن‌که موهای سر، ابرو، و مژه‌هایش سفید است؛ مبتلا به بیماری زالی. ۲. (اسم، صفت) [قدیمی] پیر فرتوت و سفیدمو، به ویژه زن پسر: ◻︎ رشته تا یکتاست آن ‌را زور «زالی» بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر (سنائی: ۱۶۴). ////////////////////// به تیغ صبح و عمود افق جهان گیرد به رغم زال سیه شاهباز زرین بال ////////////////// حافظ //////////////////// به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت //////////////////// حافظ ۳. (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] دنیا: ◻︎ این زال سرسپید سیه‌دل طلاق ده / آنک ببین معاینه فرزند شوهرش (خاقانی: ۲۲۰). فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد سالخورده، سالدیده، سالمند، سپیدمو، کهنسال، مسن ≠ جوان
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ذال . (اِ) نام حرف نهم از حروف تهجی عرب و یازدهم از حروف فارسی است میان دال و راء و صورت آن این است (ذ) یعنی دال با نقطه ٔ فوقانیة :...
ذال . (ع مص ) سبک رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن . || شتاب رفتن .
ذأل . [ ذَءْل ْ ] (ع مص ) ذألان . سرعت کردن . || سبک و نرم رفتن . خرامیدن .
ذعل . [ ذَ ] (ع مص ) اقرار کردن پس از انکار.
ضعل . [ ض َ ع َ ] (ع اِمص ) باریکی بدن جهت نزدیکی و تقارب نسب و این حسب گمان عربست که مرد را از زن قریب النسب فرزند باریک بدن و نحیف جث...
دلی ذال بیگ . [ دِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد با 210تن سکنه . واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خرم آباد ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.