کاو
نویسه گردانی:
KAW
کاو /kāv/ ۱. =کاویدن ۲. کاونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کنجکاو، روانکاو. ۳. (صفت) (فیزیک) =مقعر ⟨ کاوکاو: [قدیمی] کاوش؛ جستجو؛ تفحص؛ تجسس: ◻︎ تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاوکاو (رودکی: ۵۳۸). فرهنگ فارسی عمید.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کاو کلور. [ ک َ ] ۞ (اِ) آلت تناسل را گویندو به عربی قضیب خوانند. (برهان ). خرزه بود. (اسدی ).شاید کاوکلوک باشد مرکب از کاو بمعنی کاونده + ...
دندان کاو. [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. خلال .(از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از بحر الجواهر)(از ناظم الاطباء). رجوع به خلال و دندان آپریز ...
سوراخ کاو. (اِ مرکب ) مته . (صراح اللغة).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
انگبین کاو. [ اَ گ َ / گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) محبض . چوبی که عسل به وی بیرون کنند. (یادداشت مؤلف ).
کعو. [ ک َع ْوْ ] (ع مص ) بددل شدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).