رسم
نویسه گردانی:
RSM
رسم /rasm/ ۱. [جمع: رسوم] سنت و قاعد متداول میان افراد یک جامعه؛ آیین. ۲. (اسم مصدر) (ریاضی) نمایش شکلها بر روی یک سطح به وسیله خطوط. ۳. [عامیانه] شکل یا خطی که روی کاغذ میکشند. ۴. [قدیمی] مستمری؛ حقوق؛ ادرار. ۵. [قدیمی] خرابه؛ بقایای بنا. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم ۲. رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه ۳. ترسیم ۴. باب، داب، عادت ۵. حق العمل، عوارض برابر فارسی آیین، هنجار دیکشنری ceremony, code, constitution, convention, custom, draft, drawing, fashion, fashionable, form, institution, observance, practice, praxis, precedent, prescript, rite, rubric, rule, tracing, tradition, usage, use
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رسم شکستن . [ رَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) قاعده و قانونی را بر هم زدن . آیینی را برانداختن . متروک ساختن عادت و امر معمول : اگر بشکنم این ...
رسم آوردن . [ رَ وَ دَ ](مص مرکب ) رسم نهادن . رسم گذاشتن . آیین و طریقه ای را بنیان نهادن . وضع قاعده و قانون جدید : خود کردن و عیب دوستان...
رسم گذاشتن . [ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رسم نهادن . سنت جدید گذاشتن . مرسوم کردن . نشان نهادن . متداول کردن . قانون و قاعده کردن : بردیم داغ...
بی رسم و راه . [ رَ م ُ ] (ص مرکب ) بی طریق و آیین . بی قاعده و قانون . رجوع به رسم و راه شود.
رثم . [ رَ ] (ع مص ) شکستن بینی کسی را و خون آلود کردن آن . || طلا کردن زن بوی خوش بر بینی و آلودن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقر...
رثم . [ رَ ث َ ] (ع مص ) سپیدلب گردیدن یا سپیدبینی شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
رثم . [ رَ ث َ ] (ع اِ) سپیدی سر بینی اسب یا سپیدی که تا لب پائین اسب رسیده باشد یا سپیدی بینی اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آن...
رثم . [ رَ ث ِ ] (ع ص ) نعت است از رَثَم . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَثَم شود.
رصم . [ رَ ص َ ] (ع مص ) درآمدن کسی در شعبه های تنگ . (ناظم الاطباء). در شعب تنگ درآمدن . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).