گرم
نویسه گردانی:
GRM
گرم /garm/ معنی ۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم. ۲. بهوجود آورندۀ گرما: پتوی گرم. ۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم. ۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: مجلس گرم. ۵. [مجاز] مطلوب؛ دلنشین: صدای گرم. ۶. ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است: نارنجی رنگی گرم است. ۷. (طب قدیم) از مزاجهای چهارگانۀ بدن: طبع گرم. ۸. (قید) در حال گرمی: چای را گرم بنوش. ⟨ گرم راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] ۱. تند راندن؛ بهشتاب راندن. ۲. شتافتن؛ تند رفتن. ⟨ گرم گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] با کسی بهگرمی و محبت صحبت کردن؛ اظهار دوستی کردن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. حار، داغ، سوزنده، سوزان ۲. پررونق ۳. بامحبت، خونگرم، صمیمی ≠ بارد، سرد فعل بن گذشته: گرم گرفت بن حال: گرم گیر دیکشنری انگلیسی ترکی عربی chummy, hearty, heated, hot, mellow, neighborly, rapturous, scruff, snug, sociable, summery, warm
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
آب گرم . [ ب ِ گ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و همدان میان قرخبلاق و نجف آباد، بفاصله ٔ 236500 گز از تهران . || نام رودی از روافد رود...
باد گرم . [ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی مانند سموم که بعض میوه ها را تباه کند: خیارها را باد گرم زد. بادی حار که صیفی را تباه کند....
آب گرم . [ ب ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب جوشیده و حارّ. حمیم . (دهار). || آب معدنی که بالطبع گرم باشد. حَمّه : آب گرم لاریجان . آب ...
پشت گرم . [ پ ُ گ َ ] (ص مرکب ) مستظهر. معتمد. مُتکی : بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک ، چرا...
تب گرم . [ ت َ ب ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمای صالب . تب گرم یعنی در وی لرزه و سرما نباشد ۞ . (بحر الجواهر). مقابل تب سرد:صَلب تب ...
دره گرم . [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد. واقع در 11هزارگزی شمال خاوری اشترینان و کنار راه ...
دره گرم . [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . واقع در 24هزارگزی خاور فهلیان در تنگ لله ، با 14...
دسی گرم . [ دِ گ ِ رَ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) ۞ یک دهم گرم . عشر گرم .
ده گرم . [ دِه ْ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در سه هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان . سکنه...
گرم خیز. [ گ َ ] (نف مرکب ) کنایه از مردم سحرخیز و زود بیدارشونده . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گرم خیزی شود. || سبکروح و جلد و چابک و تیزر...