بند
نویسه گردانی:
BND
بند /band/ معنی ۱. (زیستشناسی) محل اتصال دو استخوان در بدن؛ مفصل. ۲. محل اتصال دو چیز؛ پیوند. ۳. گرهِ نی. ۴. (حقوق) قسمتی از کتاب یا قانون. ۵. فصل. ۶. ریسمان. ۷. ریسمان یا زنجیر که به دستوپای انسان یا حیوانی ببندند. ۸. دیواری که از سنگ و سیمان یا چوب و آهن در جلو آب میسازند برای بالا آمدن سطح آب و آبیاری زمینهای اطراف یا تشکیل آبشار یا جلوگیری از سیل؛ سد؛ بنداب. مثل بند امیر روی رودخانه کر نزدیک روستای بند امیر از توابع بخش زرقان در ۴۳ کیلومتری شیراز. ۹. بستۀ کاغذ ۴۸۰ورقی یا ۵۰۰ ورقی که در کارخانه شمرده و بستهبندی شده باشد. ۱۰. علَم بزرگ. ۱۱. فصل یا فقرۀ کتاب. ۱۲. قید. ۱۳. [مجاز] حیله؛ نیرنگ. ۱۴. (بن مضارعِ بستن) = بستن ۱۵. بستهکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ماستبند. ۱۶. آنچه به چیز دیگر، بهویژه یکی از اعضای بدن، بسته میشود (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستبند، مچبند. ۱۷. بسته شدن: راهبند. ⟨ بند آمدن: (مصدر لازم) ۱. بسته شدن. ۲. بسته شدن راه و مجرا. ۳. بازایستادن هر جسم مایع که از جایی جاری باشد. ⟨ بند آوردن: (مصدر متعدی) ۱. بستن و جلوگیری کردن. ۲. جلو جریان چیزی را گرفتن. ⟨ بند انداختن: (مصدر متعدی) کندن و برچیدن موهای ریز چهرۀ زنان با نخ. ⟨ بند بودن: (مصدر لازم) ۱. گیر بودن؛ گرفتار بودن. ۲. آویزان بودن. ⟨ بند زدن: (مصدر متعدی) به هم چسباندن ظرفهای شکسته با بند یا بش؛ بش زدن. ⟨ بند شدن: (مصدر لازم) ۱. به چیزی چسبیدن. ۲. به چیزی آویختن. ⟨ بند شهریار: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی. ⟨ بند کردن: (مصدر متعدی) ۱. در بند کردن. ۲. چسباندن. ۳. چیزی را به چیز دیگر آویزان کردن. ⟨ بند کشیدن: (مصدر لازم) [مجاز] در بند و زندان گذرانیدن؛ در زندان بهسر بردن. ⟨ بند ناف: (زیستشناسی) رشتهای که جنین را در شکم مادر به جفت متصل میکند. ⟨ بندوبست: [مجاز] ۱. ساختوپاخت؛ توطئه. ۲. ضبطوربط؛ ترتیب؛ انتظام. ⟨ بند ورغ: [قدیمی] بندی که با چوب و علف یا سنگ و خاک برای رساندن آب به زراعت جلو آب ببندند. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. حبل، رسن، رشته، ریسمان، طناب، نخ ۲. ترک، زین ۳. بست، عقد، قید، گره، گیر ۴. پیوند، لولا، مفصلگاه، مفصل ۵. استخوان انگشت ۶. اتصالگاه، پیوندگاه، گرهگاه ۷. تله، دام ۸. رهن، گرو ۹. گرفتاری، مخمصه ۱۰. آز، طمع ۱۱. یک زوجگاو ۱۲. حیله فعل بن گذشته: بند انداخت بن حال: بند انداز دیکشنری انگلیسیترکیعربی arthro-, band, belt, bind, binder, bond, cincture, clinch, clothesline, connection, connective, cord, couple, dam, fastener, fastening, fetter, gin, hinge, lace, ligature, line, links, lock, noose, paragraph, restraint, restriction, rope, sling, stay, strap, string, tie, tightrope, trammel, wall, ward, weir, yoke
واژه های همانند
۲۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خرمای بند. [ خ ُ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بَردی . (حبیش تفلیسی ).
چهارده بند. [ چ َ / چ ِ دَه ْ ب َ ] (ص مرکب ) (مرکب از چهارده + بند) که بند چهارده دارد. || (اِ مرکب ) اصطلاحاً بند، بیت شعری است با قافیه ٔ...
دیباجه بند. [ ج َ / ج ِ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که دیباجه ٔ کتاب را تألیف میکند. (ناظم الاطباء).
اشکسته بند. [ اِ ک َ ت َ / ت ِ ب َ ] (نف مرکب ) شکسته بند. رَدّاد. (ناظم الاطباء). آروبند : خواجه ٔ اشکسته بند آنجا رودکه در آنجا پای اشکسته بود....
بند شهریار. [ ب َ دِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی . (برهان ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) : بر بید عندلیب زند بند ش...
پیرایه بند. [ را ی َ / ی ِ ب َ] (نف مرکب ) که پیرایه بندد. پیرایشگر : سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است .کل...
پیشانی بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) عصابه . پنجه بند. سربند مرصع زنان و آنرا استفان نیز گویند. رجوع به استفان شود. (شعوری ج 1 ص 257).
ایوان کی در نزدیکی گرمسار را نیز دربند خزر شمرده اند. اِیوانَکِی یکی از شهرهای شهرستان گرمسار در استان سمنان ایران است. این شهر در شهرستان گرمسار و د...
شیرازه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب )آنکه کتابها را شیرازه می بندد. صحاف . (یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) شیرازه بسته . کتابی که جزوه های...
فاش کردن ناخواسته سری، خبری، ماجرائی را. از زبان یا دهان کسی پریدن ناگفتنی را. ناخواسته راست گفتن. آشکار کردن ناخودآگاه چیزی را که می بایست مخفی می...