اجازه ویرایش برای همه اعضا

یکی

نویسه گردانی: YKY
یکی yeki معنی ۱. یک ‌تن. ۲. (ضمیر) یک‌ شخص نامعلوم. ۳. (ریاضی) یک ‌عدد از چیزی. ۴. (قید) یک‌بار. ۵. (قید) [قدیمی] لختی؛ زمانی: ◻︎ برآنم که گرد زمین اندکی / بگردم ببینم جهان را یکی (فردوسی: ۵/۵۳۶). ⟨ یکی بودن: (مصدر لازم) [مجاز] متحد بودن. ⟨ یکی شدن: (مصدر لازم) [مجاز] متحد شدن؛ هماهنگ شدن. ⟨ یکی‌یکی: تک‌تک.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
یکی گویی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) عمل یکی گوی . موحدی . اعتقاد به یگانگی خداوند. و رجوع به یکی گو شود.
یکی به دو. [ ی َ / ی ِ ب ِ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی با دو. نزاع . ستیزه . مجادله . محاجه . مکابره .- یکی به دو کردن ؛ مشاجره ٔ لفظی ....
سروته یکی . [ س َ رُ ت َه ْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که سر و ته آن به یک اندازه است . که بالا و پایین آن در ستبری یکسان است .
یکی با دو. [ی َ / ی ِ دُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یکی به دو.- یکی با دو کردن ؛ یک و دو کردن . مجادله کردن . جدل کردن . ستهیدن به سخن ....
یکی یکدانه . [ ی َ / ی ِ ی َ / ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) فرزند یگانه . فرزند منحصربه فرد.تنها فرزند پدر و مادر. (از فرهنگ لغات ع...
پشت و رو یکی . [ پ ُ ت ُ ی ِ ] (ص مرکب ) بی پشت و رو. مُوجَّه . در جامه ها و قماش ها.
خانه یکی شدن . [ ن َ / ن ِ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در یک خانه باهم زیستن . هم منزل شدن . || دوست یکدل شدن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.