اجازه ویرایش برای همه اعضا

طرف

نویسه گردانی: ṬRF
طرف. [طَرَ]. (ا. ع.) صاحب آنندراج آرد: حریف و فارسیان بمعنی مقابل و هم پیشه استعمال نمایند و به همین مناسبت، منکوحه را نیز گویند، چنانکه گویند: امروز طرف فلان کس مرد: رمز بر نکته دقیق و طرف بخت عوام گر گلو پاره کنم کس به سخن وانرسد. سنجر کاشی. ناشسته روست آینه، با او طرف شدن هرگز نزیبد از تو به زیبائیت قسم. نورالعین واقف. منعم و درویش همدوشند در دیوان عدل در ترازو سنگ بی قیمت بود با راز طرف. محمدرفیع واعظ قزوینی. طرف صحبت من یک طرف افتاد و برفت بلبلی نیست چه لذت ز غزلخوانی من. محسن تأثیر. طرف دَعوی (party) (یا: طرف شکایت) در حقوق، به معنای شخص یا اشخاص طرف دعوی که در رسیدگی قضایی مشارکت دارند. طرف دعوی: حریف، مدعی برابر پارسی: همآورد، خوانده، هماورد معنی انگلیسی: party to a suit, litigant دعوا ادّعای شخصی علیه شخصی دیگر نزد حاکم است. به اقامه کننده دعوا «مدّعی» یا «خواهان»، به طرف مقابل که دعوا علیه او اقامه شده «مدّعیٰ علیه» یا «خوانده» (جاحد) و به حقّ مورد ادعا «مدّعیٰ به» یا «خواسته» گویند که از عنوان یاد شده در باب قضاء بحث کرده‌اند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
طرف الناظور. [ طَ فُن ْ نا ] (اِخ ) ۞ شهری است در اسپانیا. (الحلل السندسیه ج 1 ص 112).
طرف بربستن . [ طَ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طرف بستن . کنایه از نفع یافتن و چیزی حاصل کردن باشد از کسی و جائی . (برهان ) (آنندراج ) : بغیر آنک...
طرف برداشتن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی طرف بستن : با اهل سخن نشین و طرفی برداراز کیسه ٔ عمر نقد صرفی برداردر معرکه ٔ هنر به نیروی س...
طرف جنب الاسد. [ طَ رَ ف ُ جَم ْ بِل ْ اَ س َ ] (اِخ ) جای ستاره ٔ صرفه نزد منجمان .
ترف . [ ت َ ] (اِ) کشک سیاه باشد، و آن را بترکی قراقروت نامند. (فرهنگ جهانگیری ). کشک سیاه را گویند، و آن را بعربی مصل و بترکی قراقروت خو...
ترف . [ ت ُ ] (اِ) ترب و فجل . (ناظم الاطباء). و رجوع به تُرب شود.
ترف . [ ت َ رَ ] (ع مص ) بنعمت و آسایش زندگانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنعم . (اقرب الموارد) (المنجد).
ترف . [ ت َ رِ ] (ع ص ) بنعمت و آسایش زندگانی کننده . نعت است از تَرَف . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
ترف . [ ت َ رَ / ت ُ ] (اِخ ) کوهی است یا موضعی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام کوهی است از آن قبیله ٔ بنی اسد... و اصمعی بفتح اول...
ترف فور. [ تْرِ / ت ِ رِ فُرْ ] (اِخ ) ۞ مرکز بخشی است در شمال ناحیه ٔ بورگ ۞ واقع در ایالت اَن ۞ فرانسه که 1130 تن سکنه دارد.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.