اجازه ویرایش برای همه اعضا

شیرین

نویسه گردانی: ŠYRYN
شیرین در سنسکریت: کشیرین kshirin (خوشمزه)؛ در پهلوی: شیرِن shiren؛ در مانوی: shirin (دارای مزه ای چون شیر). ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
شیرین شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) طعم و مزه ٔ خوش و مطبوع یافتن . خوشمزه و شهدآگین شدن . دارای شهد و حلو گردیدن . حلاوت . (یادداشت مؤلف ). ا...
خسرو و شیرین منظومه‌ای از نظامی گنجوی است که در آن از لحن باربد سخن رفته‌است. نظامی این منظومه را در چهارچوب‌های زندگی خسرو در بزم شیرین، هنگام فرا...
شیرین کامی . (حامص مرکب ) صفت و حالت شیرین کام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیرین کام شود.
شیرین کلام . [ ک َ ] (ص مرکب ) شیرین گفتار. شیرین زبان . (ناظم الاطباء). شیرین سخن .خوش بیان . شیرین بیان . (یادداشت مؤلف ). شیرین گزار. شیرین گفت...
شیرین کاری . (حامص مرکب ) عمل و صفت و حالت شیرین کار. (یادداشت مؤلف ). شعبده بازی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || سخنان لطیف و ط...
شیرین کندی . [ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان خوی . سکنه ٔ آن 186 تن . آب از چشمه و رود قطور. صنایع دستی آنجا جوراب بافی است . (از...
شیرین گوار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) سریعالهضم . (ناظم الاطباء). خوشگوار. گوارا : نگویم می لعل شیرین گوارکه زهر از کف دست او نوش بود. سعدی .تیغ جفا گ...
شیرین گزار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) شیرین گفتار.شیرین سخن . شیرین بیان . (یادداشت مؤلف ) : همان چربگو مرد شیرین گزارچنین چربی انگیخت از مغز کار. نظام...
کاخ شیرین . [ خ ِ ] (اِخ ) رجوع به قصر شیرین شود.
شیرین نگاه . [ ن ِ ] (ص مرکب ) که نگاهی دلربا و گیرا دارد. که در نگاه وی جذبه و دلنشینی خاصی است : دهد زآن دو بادام شیرین نگاه به قنادی ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۳ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.