اجازه ویرایش برای همه اعضا

برهان

نویسه گردانی: BRHAN
برهان: آن چه‌ که با آن‌ حقیقت‌ یا واقعیت چیز‌ مورد اعتراض به صورت غیر قابل انکار تایید یا رد‌ می‌شود. چیزی که یقین آور باشد. همتای پارسی این واژه ی عربی، رادهان rAdhAn می باشد که در سنسکریت rAddhAnta می باشد.**** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب خواجه عبدالحمید کرمانی ، وزیر سلطان ابوسعید. وی در علم حساب و استیفاء سرآمد وزرای عراق عرب بود و سل...
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب عبدالعزیز حسام الدین عمر، از رؤسا و بزرگان خاندان آل برهان در ماوراءالنهر. محمدبن زُفَربن عمر تاریخ ...
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب عبدالعزیزبن مازه ، نخستین کس از آل برهان که به ریاست و دانشمندی اشتهار یافت . رجوع به آل برهان ش...
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب علی بن ابی بکربن محمدبن عبدالجلیل مرغینانی ، از فقهای قرن ششم هجری . رجوع به علی مرغینانی شود.
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمدبن احمد، از رؤسا و صدور معروف خاندان آل برهان در ماوراءالنهر، پسر تاج الاسلام و ملقب به صدر جهان...
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب نصربن ابی الفرج حصری محدث است . رجوع به نصر (ابن ...) شود.
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 181 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و...
برهان آوردن . [ ب ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) استدلال . دلیل آوردن . حجت آوردن . اقامه ٔ دلیل کردن : سخن عشق زینهار مگوی یا چو گفتی بیار برهانش . سع...
برهان الاسلام . [ ب ُ نُل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) دلیل اسلام . حجت اسلام . و آنرا لقب اشخاص قرار میدهند بزرگداشت را.
برهان الاسلام . [ ب ُ نُل ْ اِ ] (اِخ ) لقب عمربن مسعودبن احمدبن عبدالعزیزبن مازه ، از ائمه ٔ بزرگ ماوراءالنهر. رجوع به عمر (ابن مسعود...) شود...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.