ماد
نویسه گردانی:
MAD
ماد در اوستایی مد mad (درمان)؛ در سنسکریت به دو صورت آمده است: 1ـ فعل سببی از مَد به معنی شاد ـ مست کردن است و این گونه صرف می شود: مادیامی mAdayAmi شاد ـ مست می سازم، مادیسی mAdayasi شاد ـ مست می سازی، مادیتی mAdayati شاد ـ مست می سازد؛ 2ـ ماده mAda به معنی جنگ، نبرد؛ در مانوی به معنی مادر، در پهلوی به این معانی است: 1ـ درمان، مداوا، معالجه. 2ـ خرسندی، خشنودی، رضایت. 3ـ دوراندیشی، احتیاط. 4ـ دکتر، پزشک، معالج. 5ـ سست، ضعیف، عاجز. 6ـ بخش، قسمت، تقسیم 7ـ مستی، سرخوشی، شادی، خوشحالی. 8 ـ مادر. ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
معد.[ م َ ع َدد ] (ع اِ) پهلو. (منتهی الارب ). پهلو از انسان و جز انسان و تثنیه ٔ آن معدان است . (از اقرب الموارد). || شکم . (منتهی الارب ) ...
معد. [ م َ ع ِ / م ِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ معدة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به معدة شود.
معد. [ م َ ] (ع اِ) خصیةالثعلب را گویند. (برهان ) (آنندراج ). دارویی که آن را سعلب و یا خصیةالثعلب نامند. (ناظم الاطباء). خصی الثعلب است . (تحف...
معد. [ م ُ ع ِدد ] (ع ص ) آماده و تیار کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آن که آماده و مهیا می کند و مرتب می سازد. (ناظم الاطباء). آماده کننده . مهیا...
معد. [ م ُ ع َدد ] (ع ص ) آماده و تیارشده . (آنندراج ) (غیاث ). آماده و مهیا کرده شده . (ناظم الاطباء). آماده . مهیا. ساخته . مستعد. (یادداشت به...
معد. [م َ ع َدد ] (اِخ ) قبیله ای است که زندگی خشن و سختی داشته اند. (از اقرب الموارد). اسم جمعی است که بر بعضی از قبایل عرب خاصه بر قب...
معد. [ م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن ابی الفتح نصراﷲبن رجب معروف به ابن صیقل جزری ، مکنی به ابی الندی و ملقب به شمس الدین ، صاحب «المقامات الز...
معد. [ م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن عدنان . پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). نام جد نوزدهم حضرت پیغمبر است . (انساب سمعانی ص 6). از نسل اسماعیل ...
معد. [ م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن علی ، مکنی به ابوتمیم : بیرون برد از سر بدان مفتعلی شمشیر خداوند معدبن علی . ناصرخسرو.و رجوع به ابوتمیم معدبن ...
معد. [م َ ع َدد ] (اِخ ) ابن منصور ۞ بن قائم بن مهدی عبیداﷲ فاطمی عبیدی ، ملقب به المعزلدین اﷲ (معز فاطمی ) صاحب مصر و افریقیه (319-365 هَ....