اجازه ویرایش برای همه اعضا

لب

نویسه گردانی: LB
لب در سنسکریت: لپ lap (گفتن) و لپنه lapana (دهان)؛ در مانوی و پهلوی: lab با همان معانی سنسکریت.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
لب تخت . [ ل َ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بشقاب . || قسمی بشقاب . بشقاب که گودی کم دارد.
لب ترش . [ ل َ ت ُ ] (ص مرکب ) کمی ترش . که کمی ترش است . مایل به ترشی . می خوش . که کمی به ترشی زند. ملس : شرابی لب ترش ، که کمی ترش ا...
لب ترشی . [ ل َ ت ُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت لب ترش .
غنچه لب . [ غ ُ چ َ /چ ِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه دهان وی تنگ و لبانش فراهم آمده بسان غنچه باشد. لقب محبوب و معشوق : ای سرو غنچه لب ز گلستا...
لاله لب . [ ل َ / ل ِ ل َ ] (ص مرکب ) صاحب لبی به رنگ لاله .
لب بسته . [ ل َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ساکت . خاموش : تا توی ِ لب بسته گشادی نفس یک سخن نغز نگفتی به کس . نظامی .در عشق شکسته بسته دان...
لب اشکن . [ ل َ اِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فداغ بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 114هزارگزی باختری لار، کنار راه فرعی لار به بیرم . دامنه ...
تشنه لب . [ ت ِ ن َ / ن ِ ل َ ] (ص مرکب ) عطشان و سوخته لب . (ناظم الاطباء) : دوستان تشنه لب را زیر خاک از نسیم جرعه دان یاد آورید. خاقانی .من ...
لب نور. [ ل َ ] (اِخ )نام دریاچه ای به ترکستان شرقی . (تاریخ مغول ص 8).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۳ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.