خون
نویسه گردانی:
ḴWN
خون: در سنسکریت: صنه śoṇa (سرخ)؛ پارتی: goxan؛ اوستایی vuhuna (همه اش خوب)، خوئینه xvaina (روان، مذاب)؛ سغدی: yuxn، xurn؛ مانوی: xon؛ پهلوی: xon، xun.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خون دل . [ ن ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خونی متعلق به دل . || کنایه از شیره و عصاره ٔ دل . عصاره ٔ زندگی : خون دل شیرین است این می ...
هم خون . [ هََ ] (ص مرکب ) دو تن که قرابت نسبی دارند. (یادداشت مؤلف ).
گل خون . [گ ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به گل مختوم شود. (آنندراج ).
گل خون . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری شیراز و 2هزارگزی راه فرعی شیراز به خ...
جگر خون. {جِ گَ ر}. (ص. مر.). خونین جگر. ماتم زده. دل سوخته. اندوه گین ، غمگین. غمین. غم زده.
حریص-طمعکار-شخص خیلی طمعکار
خون روش. [ رَ وِ ] (اِ مرکب ) خونریزی. در انگلیسی Haemorrhage Bleeding.
خون میز. (اِ مرکب ) نام مرضی است که در گاو و گوسفند پدید آید. خون شاش . در نهاوند این مرض را «خون میز» و در اصفهان «شکاری » و در خراسان «سپرزی...
خون رز. [ ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون تاک . خون درخت انگور. کنایه از شراب انگوری باشد. (از برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری...
خون سرد. [ س َ ] (ص مرکب ) صفت عمومی تمام جانورانی است که دمای بدن آنها ثابت نیست و از تغییرات دمای محیط پیروی می کند. (فرهنگ اصطلاحات ...