بهار
نویسه گردانی:
BHAR
بهار: در پارسی باستان: vAhara؛ در سنسکریت: بیهاره، ویهاره vihAra، bihAra (گردش)؛ در اوستایی: بخدره bexdre؛ در سغدی: varte؛ در پهلوی و مانوی: vahAr (پوشاننده ی لباس سبز بر تن زمین). ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
گل بهار شیخ میری . [ گ ُ ب َ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 2هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه ...
گل بهار محمدباقری . [ گ ُ ب َ م ُ ح َم ْ م َ ق ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 28هزارگزی جنوب الیگو...
بحار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بحر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ بحر. دریاها. (غیاث اللغات ) : به زاد و بود وطن کرد زانکه خون خواهدکه قطره گ...
بحار. [ ب َح ْ حا ] (ع اِ) کشتی بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملاح .
بحار. [ ب ُ ] (ع اِ) دریاگرفتگی ۞ . (یادداشت مؤلف ).
بحار زندن . [ ب ُ زَ دَ ] (اِخ ) موضعی در بخارا. (ناظم الاطباء). شعوری این نام را بحار زندان ضبط کرده است . (ج 1 ورق 817).
زغال سنگ دل دریا: زغال سنگ معدنی که از دریا به سواحل پرتاب می شود زغال سنگ ماوراء بحار: زغال سنگ معدنی، در مقابل زغال چوب، در زمان و مکانی که اولی با ...