کمال
نویسه گردانی:
KMAL
کمال: داشتن همه ی ویژگی های ایده آل و پایدار در یک یا چند زمینه ی معین.(https://www.cnrtl.fr/definition/perfection) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آسکِت āsket (اوستایی: آسکتی āsketi)، اسپاتیاک espātyāk (سغدی: اسپتیاک espatyāk)، آپن āpan (اوستایی: آپنه āpana)، اسپور éspur (پهلوی: spur).*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) پیغو ملک ... رجوع به پیغو شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ثابت بن محمد القمی . از وزرای مسعودبن محمدبن ملکشاه بود و پس از مدتی وزارت معزول و کمال الدین محمد خازن...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ](اِخ ) جعفربن ثعلب بن جعفر الادفوی مکنی به ابوالفضل (685 - 748 هَ . ق .). رجوع به جعفربن ثعلب ... شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حبیش بن ابراهیم بن محمدالتفلیسی . رجوع به حبیش تفلیسی شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حسین ، در خراسان کسب علم کرد و به عراق رفت و مورد اعزاز و اکرام سلطان یعقوب واقع شد. او راست شرحی بر م...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن حسن خوارزمی شارح مثنوی مولوی . رجوع به حسین خوارزمی شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن خواجه جلال الدین قنبر گیرنگی (متوفی به سال 899 هَ. ق .) از اکابر ابیورد و عهده دار صدارت سلطان ح...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن شهاب الدین ، متخلص به فنائی . رجوع به حسین فنائی و حسین طبسی و حسین گازرگاهی شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن علی بیهقی سبزواری واعظ کاشفی . رجوع به حسین کاشفی و کاشفی و حسین واعظ شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) حسین بن قوام الدین نظام الملک خوافی وزیر سلطان حسین بایقرا. وی به جودت طبع وحدت ذهن و فصاحت بیان مع...