عارض
نویسه گردانی:
ʽARḌ
این واژه امروزه در زبان فارسی به معنی 1 ـعرض کننده . 2 - سالار، لشکر و سپاه . ۳ - شکایت کننده ، شاکی . ۴ - چهره ، رخسار. به کار نمی رود و به معنی پیشامد است و با فعل شدن به کار می رود. همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پرماد parmād (سنسکریت: parmāda)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عرز. [ ع َ رَ ] (ع مص ) درشت و سخت گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
عرز. [ ع َ رَ ] (ع اِ) نوعی از درخت یز، خرد و باریکتر از آن . و گویند آن مصحف است و درست آن غرز است به غین معجمه . (منتهی الارب ) (از اقرب...
آرز.[ رُ ] (ع اِ) اَرُزّ. رُزّ. برنج (یکی از حبوب ).
آرز. [ رِ ] (ع ص ) منقبض . مُتجمع. ثابت .
مرکب است از :کم و عرض . یعنی کم بر ( بر و درازی)
هم ارز. [ هََاَ ] (ص مرکب ) دارای ارزش برابر. هم قیمت . هم پایه .
هم عرض . [ هََ ع َ ] (ص مرکب ) دو چیز که دارای پهنای برابر باشند: دو پارچه ٔ هم عرض . || برابر. مساوی .
اهل ارض. (عربی) ساکنان کرۀ خاکی، مردم روی زمین، مردم. رجوع شود به «اهل» و «ارض».
عرض وار. [ ع َ رَ ] (ق مرکب ) مانند عَرَض : وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوندچیزند یا نه چیز عرض واربگذرند.ناصرخسرو.