اجازه ویرایش برای همه اعضا

صورت

نویسه گردانی: ṢWRT
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لچ lac، دیمر dimar، دیمه dime (دری) لاریک lārik، نارک nārek (لکی) افت aft (خراسانی) کرپ karp، نیکاس nikās (پهلوی) انگس angas (سغدی).***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صورت بی معنی . [ رَ ت ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازکسی که ظاهرش خوب باشد و باطن هیچ نه . (آنندراج ).
صورت پرستیدن . [ رَ پ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) عشق داشتن به صورت . پرستیدن جمال . مهر ورزیدن به نیکوصورتان : نبندم دل دگر در صورت کس از این ص...
صورت انگیختن . [ رَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) صورت آفریدن . ابداع . نقش بستن . نقاشی کردن : فکرت من در تو نیست در قلم قدر توست کو بتواند چنین صور...
صورت برداشتن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طرح برداشتن . (آنندراج ). تصویر برداشتن . عکس گرفتن : قضا ز پایه ٔ قدر تو صورتی برداشت زمانه نام نهادش...
صورت برکشیدن . [ رَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نقاشی . صورت کشیدن . صورت نگاشتن . نقاشی کردن : صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورت...
صورت پذیرفتن . [ رَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول کردن صورت . || در تداول عوام ، انجام یافتن . واقع شدن .
بی صورت کردن .[ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خراسان بمعنی بی بکارت کردن . بی سیرت کردن . رجوع به ترکیبات صورت شود.
صورت پیدا کردن . [ رَ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمال یافتن . زیبا شدن : قلم سنبل شود گر وصف گیسوی تو بنویسم خطم صورت کندپیدا چو از روی ب...
صورت زشت کردن . [ رَ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نام کسی را زشت کردن .کسی را بدنام کردن . برای کسی سخن چینی کردن چنانکه او را از نظر اندازند :...
نَهَنگ (برابر عربی: قَیطُس؛ به انگلیسی Whale از Cetus لاتین) از صورت‌های فلکی است. ستاره مهم این پیکر آسمانی شگفت‌اختر (میرا) نام دارد. شگفت‌اختر ست...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۹ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.