اجازه ویرایش برای همه اعضا

بعد

نویسه گردانی: BʽD
baad: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پس، سپس (دری) ایگ ig، ادک adak (پهلوی) انو anu (سنسکریت، اوستایی) boad: همتای پارسی این است: ویش viŝ (اوستایی) ابعاد: ویشِل (با پسوند جمع لکی اِل)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
باد فتق . [ دِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرضی است که خایه بزرگ شود. (غیاث ) (آنندراج ) : بباد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان بدبه ٔ علی موش گ...
باد کار. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ردیف کار. در اصطلاح بنایان ، خط مستقیم افقی کنار بنائی . توازی . موازات . یکباد. همباد. هم طراز. برابر. ...
آتش باد. [ ت َ ] (اِ مرکب ) سَموم . باد گرم .
باد بری . [ دِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف باد برین . باد صبا باشد. (اوبهی ). رجوع به باد برین شود.
باد بود. (جمله ) گوئی هیچ نبود. هیچ بود. (آنندراج ) ۞ . رجوع به باد شود.
باد پیش . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از مشرق وزد. (ناظم الاطباء: باد). باد مشرقی را گویند و بعربی قبول خوانند.
باد تند. [ دِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی طوفان و تندباد و گردباد. (آنندراج ). ریح .دعبیة. زِهْلِق . عَصوف . ریح لِباع . (منتهی الارب ).
باد خنک . [ دِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تغییری که در اواخر ماه تابستان در هوا پیدا آید و سورت گرمابشکند، گویند باد خنک زده است ...
باد خوش . [ دِخوَ / خُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نسیم . (دهار) (دستور اللغه ) (زمخشری ). طَلّة. طِلا. (منتهی الارب ).
باد و دم . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) غرور و تکبرباشد. (لغت فرس اسدی ). غرور و تکبر و عجب و تجبر و خودستایی و خودنمایی باشد. (برهان ) (آنندر...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۳ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.