کول
نویسه گردانی:
KWL
کول به معنی سازه ای کوزه ای استوانه ای که در مسیر شیار قنات قرار می دهند (به لهجه لری )
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ژانی کول . (اِخ ) ۞ نام یکی از تپه های هفتگانه ٔ رم بساحل رود تیبر.
دباغ کول . [ دَب ْ با ] (اِخ ) نام موضعی به استرآباد رستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 127 بخش انگلیس ).
کول آباد. (اِخ ) دهی از دهستان کاغه که در بخش دورود شهرستان بروجرد واقع است و 137 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کول آباد. (اِخ ) دهی از دهستان اسحاق آباد که در بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع است و 293 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کول عطری . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از بخش ایذه که در شهرستان اهواز واقع است و 117 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کت و کول . [ ک َ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کفت و کول . دوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کول و رجوع به کت شود.- به کت و کول هم جستن یا ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کول کردن . [ کو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت . (فرهنگ فارسی معین ). بر پشت برداشتن کسی ...
کال و کول . [ ل ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رجوع به کال و «کال و کدو» شود.