اجازه ویرایش برای همه اعضا

کند

نویسه گردانی: KND
kond: این واژه در سنسکریت کونته kunth و فعلی است به این معنی ها: 1ـ کُند ـ کند ذهن ـ ضعیف ـ کودن ـ خنگ ـ اسکل ـ خرفت ـ ببو ـ دَبنگ ـ مشنگ ـ گاگول ـ احمق بودن. 2ـ لنگ ـ چلاق ـ فلج ـ معلول ـ علیل بودن. 3ـ تنبل بودن. 3 - زخمی ـ مجروح کردن، آسیب ـ صدمه زدن، لطمه وارد کردن 4ـ رنج ـ درد کشیدن. در سغدی: kundag؛ اوستایی: kunda؛ پهلوی: kundiv؛ پارتی: akundag با همان معنی های سنسکریت. ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کند شدن . [ ک ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کند گردیدن . برنده نبودن . به مجاز، از کار افتادن : یکی مرد بد تیز و دانا و تندشده با زبانش دم تیغ کند. فر...
کپه کند. [ ک ُ پ ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. سکنه 163 تن . آب از چشمه . محصول آن غلات و توتون . ش...
چای کند. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان که در 27هزارگزی جنوب ماه نشان و 6هزارگزی راه مالرو عمومی ...
خدا کند. [ خ ُ ک ُ ن َ ] (جمله ٔ تمنی ) کاشکی . ۞ (یادداشت بخط مؤلف ). یالیت : خدا کند که فلان کار واقع شود. خدا کند که حسن از سفر سالم بیای...
راه کند. [ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 21هزارگزی جنوب درود، در کنار راه مالرو پیراوند به رازان . دهی ...
رضا کند. [ رِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش شهریار شهرستان تهران . سکنه 455 تن . آب آن از قنات و رود کرج . محصول آنجا غلات و سبزی و سیب زم...
شیم کند. [ ک َ ] (اِخ ) شهری به شمال شرقی تاشکند. (یادداشت مؤلف ).
قره کند. [ ق َ رَ ک َ ] (اِخ ) قراکند. رجوع به قراکند شود.
قره کند. [ ق َ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری مراغه و 9500 گزی شمال شوسه ٔ مر...
قره کند. [ ق َ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 28500 گزی جنوب خاوری مراغه و 12 هزارگزی جنوب باختری ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۷ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.