گند
نویسه گردانی:
GND
گُند. تازی شده اش غُدهِ. گند پهلوی است : هنوز در خراسان و پاره ای شهرهای خراسان بکار است. Gone یونانی و Gonad انگلیسی از همین جاست. واژه یاب، ابوالقاسم پرتو.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
گند. [ گ َ ] (اِ) اوستا گئینتی ۞ (بوی متعفن )، پهلوی گند ۞ ، گندگ ۞ (گنده )، هندی باستان گندها ۞ (بو، عطر [ خوشبو ] )، افغانی گنده ۞ ،...
گند. [ گ ُ ] (اِ) خایه باشد که به عربی خصیه خوانند. (برهان ). خایه . (آنندراج ). بیضه . تخم . عُنبُل . معرب آن جند و قند است . و رجوع به جند ...
(در زبان شوشتری اصیل)شنگول.کیر.بلبل.گندول.الت.خایه
گند سگ . [ گ ُ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ تفسیر خصی الکلب است و آن بیخی باشد، مانند خصیةالکلب و هر زوجی بر هم چسبیده یکی بزرگ و ...
باد گند. [ دِ گ ُ ] ۞ (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ بادیست که در خصیه ٔ مردم پدید آید و بسبب آن خصیه بزرگ شود و درد کند و آنرابعربی فتق گویند...
به کسر گ و سکون ن. گره. گند زدن: گره زدن به گویش کازرونی(ع.ش)
گِ و گَ پُ. دوخت و دوز در گویش کازرونی(ع.ش)
گند و مند. [ گ َ دُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) هر چیز خراب و فاسد و معیوب .- امثال :هر جا که گند و مند است ، مال من دردمند است . (امثال و حکم...
گند شاپور. [ گ ُ دِ ] (اِخ ) رجوع به گندیشاپور و جندیشاپور و جندیسابور شود.