شاهدانه
نویسه گردانی:
ŠAHDʼNH
شاهدانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) حب قنب . شهدانه . شهدانج . (یادداشت مؤلف ). تخم کنو. کنودان . کنودانه . (برهان ). تخم شهدانه . بزرالقنب . کنب دان . کنب دانی . (یادداشت مؤلف ). تخم بنگ را گویند و به عربی کنب خوانند و معرب آن شاه دانج باشد و شاه دانق هم بنظر آمده است . (برهان ). شادنج . (منتهی الارب ). بنگ . کنف . (فهرست مخزن الادویه ). برخی کتب اشتباهاً کنف را مرادف با شاهدانه دانسته اند در صورتی که کنف نباتی است که اقسام آن در کاغذسازی مفید میباشد. و اینکه شاهدانه را کنف مطلق گویند غلط است .(یادداشت مؤلف ). کنف گیاهی است از تیره ٔ پنیرکیان و مشابهتش با شاهدانه به علت الیاف قابل استفاده در نساجی است . (فرهنگ فارسی معین ). تخم بنگ . (جهانگیری ). شهدانج . شهدانق . (دهار). تخم بنگ را گویند و بعربی کنب خوانند. (انجمن آرا) (از آنندراج ). طُلاّم تنوم و آن تخم شاهدانج است . (از اقرب الموارد). و اینکه جوالیقی آن را در معرب تنوم ترجمه کرده است درست نیست . چه ، تنوم غیرشاهدانه است . (یادداشت مؤلف ). ماهودانه . حب الملوک . ماهوب دانه . (برهان ) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گیاهی است از تیره ٔ گزنه ها که دو پایه و علفی و یکساله است . ارتفاعش بین یک تا دو متر و گاهی هم بیشتر است . دارای گونه های مختلف و بویش قوی و نامطبوع است . شاهدانج . شدانق . قنب هندی . شهدانق . حشیشة الفقرا. ورق الخیال . جزء اعظم . (از فرهنگ فارسی معین ).
- شاهدانه ٔ چینی ؛ یکی از گونه های شاهدانه ٔ هندی است که مانند شاهدانه ٔ هندی مورد استفاده قرار میگیرد. و تقریباً همه ٔ خواص آن را دارد میوه اش برنگ مایل به سبز شامل غشائی با شبکه ٔ سفیدرنگ است . قنب . تیل .قنابوس . نقل خواجه . شن ، قنبرا. قنبیرا. قنابس . (از فرهنگ فارسی معین ).
- شاهدانه ٔ صحرایی ؛ کنف .
- شاهدانه ٔ عدسی ؛حجرالدم است : شاهدانه عدسی را گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- شاهدانه ٔ کانادایی ؛ شبیه شاهدانه ٔ هندی است .
- شاهدانه ٔ مصری ؛ کنف .
- شاهدانه ٔ هندی ؛ کنب هندی . نباتی است که در هندوستان و ایران بهتر از سایر نقاط دنیا بعمل می آید و تخم آن شاهدانه است . رجوع به کتاب درمانشناسی ج 1 و فرهنگ فارسی معین شود.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
شاهدانه . [ ن َ/ ن ِ ] (اِ مرکب ) دانه ٔ ممتاز در نوع خود. شاهدان . || مروارید بزرگ و نفیس . (ناظم الاطباء).