اجازه ویرایش برای همه اعضا

تاریخ بیهقی

نویسه گردانی: TARYḴ BYHQY
تاریخ بیهقی (یا تاریخ مسعودی ) ، کتابی تاریخی به فارسی در باره دوره پادشاهی مسعود غزنوی و مختصری در تاریخ خوارزم ، تألیف ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی * . این کتاب بخشی است از کتاب مفصّلی که به نامهای جامع التواریخ ، جامع فی تاریخ سبکتگین ابوالفضل بیهقی ، تاریخ آل محمود یا تاریخ آل سبکتگین شناخته می شود (نفیسی ، ج 1، ص 5؛ حاجی خلیفه ، ج 1، ستون 282). با توجه به قراین موجود در متن ، این کتاب به شرح احوال و کارهای غزنویان اختصاص داشته اما طبعاً باید از آل سبکتگین آغاز می شده که به مناسبت لقب ناصرالدین سبکتگین به تاریخ ناصری شهرت یافته است (علی بیهقی ، ص 175؛ عوفی ، ج 2، ص 28). همچنین به مناسبت اختصاص یافتن بخشی از کتاب به دوره یمین الدوله محمود غزنوی ، مقامات محمودی و نیز تاریخ یمینی نامیده شده (رجوع کنید به محمد بیهقی ، ص 27، 169، 188، 794) و چون بخشی از آن به روزگار مسعود اختصاص داشته به تاریخ مسعودی شهرت یافته است .

آغاز تألیف تاریخ بیهقی سال 448 (بهار، ج 2، ص 69) و موضوعِ آن ، رویدادهای چهل و دو سال از پادشاهی غزنویان بوده و در سی فصل (به نوشته علی بن زید بیهقی : «زیادت از سی مجلد»، ص 20) تدوین شده بوده است ؛ مطالب آن تا مجلد چهارم همان مطالب تاریخ ناصری و تاریخ یمینی بوده ، از مجلد پنجم ــ که آغاز آن از میان رفته ــ تا مجلد دهم ، تاریخ بیهقیِ موجود است و مجلدهای بعدی وقایع سالهای 432 تا 451 بوده است . علی بن زید بیهقی بعضی از این سی مجلد را در کتابخانه سرخس و کتابخانه مدرسه خاتون مهد عراق در نیشابور دیده بوده است (ص 20، 175).

تاریخ بیهقی موجود از نامه ارکان دولت مسعودی به امیرمسعود آغاز می گردد (محمد بیهقی ، ص 1) و پس از ذکر رویدادهای گوناگون دوره حکومت مسعود غزنوی ، مجلد نهم کتاب با قصد رفتن مسعود به هند پایان می یابد و بیهقی در پایان همین مجلد وعده می دهد که مجلد دهم را با دو باب خوارزم و جبال آغاز خواهد کرد و سپس موضوع رفتن مسعود را به هندوستان تا پایان کارش می نویسد (همان ، ص 895 ـ900)، اما آنچه از مجلد دهم به دست ما رسیده فقط ذکر خوارزم است (همان ، ص 902، 906). با وجود این ، در ضمن کتاب مطالب بسیار مفیدی در تاریخ غزنویان پیش از مسعود غزنوی ، و صفاریان و سامانیان و سلجوقیان و جز آنها آمده است . همچنین اطلاعات گرانبهایی در باره شعرا و اشعار آنان دارد که منحصر به فرد است .

تاریخ بیهقی هم از جنبه تاریخ نگاری و هم از جنبه ادبی بسیار درخور توجه است . از لحاظ تاریخ نگاری عمده ترین نکاتی که اهمیت و ارزش این کتاب را آشکار می سازد اینهاست : 1) حقیقت پژوهی و گزارش حقیقت و رعایت اعتدال و انصاف در اظهارنظرها (برای نمونه رجوع کنید به ص 27ـ 28، 221ـ222)؛ 2) مشاهده ، دقت نظر و باریک بینی بیهقی که سبب شده هیچ نکته ای از نظر او فوت نشود (رجوع کنید به ص 11)؛ 3) بیان مطالب حِکْمی (برای نمونه رجوع کنید به ص 112ـ 128) و نکته های اخلاقی (برای نمونه رجوع کنید به ص 234ـ235، 308) که بظاهر سبب اطناب شده ، اما بیهقی به قصد آراستن تاریخ خود (رجوع کنید به ص 39، 169)، عبرت آموزی (رجوع کنید به ص 243) و تأثیر بر دلها (رجوع کنید به ص 678) آنها را ذکر کرده است ؛ 4) قدرت استنباط بیهقی ، شناخت او از جامعه عصر خود و تحلیل علل وقایع (برای نمونه رجوع کنید به ص 17، 56، 162)؛ 5) معرفی منبع روایات و اطلاعات نویسنده در هر موضوع و اظهارنظر درباره درستی و نادرستی آن روایات (برای نمونه رجوع کنید به ص 130ـ131، 510، 909)؛ 6) نقل اسناد مهم (برای نمونه رجوع کنید به ص 102ـ 105)؛ 7) معرفی اشخاص و احوال خصوصی و رفتار آنان و مشاغل و مقاماتی که سابقاً داشته یا بعداً احراز کرده اند (برای نمونه رجوع کنید به ص 225ـ 228، 313ـ316، 522 ـ524)؛ 8) نقل مذاکرات مهم و محرمانه (برای نمونه رجوع کنید به ص 13ـ14، 58ـ60، 613)؛ 9) پرده برداشتن از توطئه ها و رقابتها (برای نمونه رجوع کنید به ص 159ـ162، 301، 466)؛ 10) اشاره به مراسم و آداب و رسوم مردم آن روزگار، خصوصاً دربار غزنه ، مانند خطبه خواندن و خلعت دادن و جشن مهرگان (برای نمونه رجوع کنید به ص 4، 347، 655)؛ 11) ذکر تاریخ دقیق و گاه ساعت رخدادها (برای نمونه رجوع کنید به ص 26ـ27، 295، 310)؛ 12) ذکر آمار (برای نمونه رجوع کنید به ص 47؛ برای اطلاعات بیشتر در باره اهمیت تاریخ بیهقی رجوع کنید به یوسفی ، ص 161ـ165).

از جنبه ادبی و سبک نگارش ، گیرایی و دلپذیری نثر، و ویژگیهای صرفی و نحوی نثر تاریخ بیهقی از بهترین نمونه های نثر فارسی و اوج بلاغت زبان فارسی شمرده می شود. نثر کتاب حاکی از تسلط بیهقی به زبانهای فارسی و عربی است و نشان می دهد که وی همه شرایط دبیری را داشته است (یوسفی ، ص 166). بیهقی در نثرنویسی پیرو سبک استادش ، ابونصر مشکان * بوده است (بهار، ج 2، ص 67). مهمترین ویژگیهای نثر تاریخ بیهقی عبارت است از: 1) اطناب ، در مقابل ایجاز دوره قبل از بیهقی ، به گونه ای که در عبارتها خللی ایجاد نمی کند، بلکه از محسّنات این تاریخ شمرده می شود که جزئیات مطالب را روشن ، و مقصود را بخوبی بیان می کند. 2) توصیفات و ذکر جزئیاتی که خواننده را در برابر وقایع قرار می دهد و به تمام اجزای وقایع رهنمون می سازد. 3) استشهاد و تمثیل ، به تقلید از نثر فنی عربی در قرن چهارم در بغداد، که گاه به مناسبت با ابیاتی با ذکر نام و گوینده برای تأیید مدعا به کار رفته است . 4) برخی ویژگیهای دستوری ، از جمله به کار بردن فعل ماضی در معنای مضارع ، به کار بردن افعال ماضی و مضارع به صیغه مجهول ، استعمال افعال ماضی به صیغه وصفی ، حذف افعال به قرینه ، حذف قسمتی از جمله ، به کار بردن لغات و جمعها و مصادر عربی و ذکر کلمات تنوین دار طبق قواعد عربی . 5) ذکر امثال و اصطلاحات فارسی متداول در آن روزگار (همان ، ج 2، ص 67ـ 85؛ برای اطلاعات بیشتر در باره ویژگیهای نثری و قواعد دستوری تاریخ بیهقی رجوع کنید به پروین گنابادی ، ص 106ـ 119؛ فرشیدورد، ص 469ـ 515).

بیهقی به وقایع و اشخاص و ویژگیها و واکنشهای آنان ، همچون نویسندگان ادبیات داستانی پرداخته و واقعه را مانند داستان شرح داده و به انجام رسانده است ، نظیر ذکر بر دار کردن حسنک وزیر (رجوع کنید به ص 221ـ236) که داستانی تراژیک شده است . در شرح این واقعه بیهقی ضمن گزارش دقیق و عینی از سقوط وزیری مقتدر (حسنک ) به شرح دسیسه ها و حکایتی از شقاوت و شهامت و ندای وجدان گناهکار می پردازد. این واقعه داستان نما، با مرگ سلطانی مقتدر (محمود) آغاز و با هلاکت وزیری مقتدر، در عهد مسعود، پایان می یابد. این واقعه تراژیک از دیدگاه جامعه شناسی تاریخی ایران درخور توجه است (کاتوزیان ، ص 77، نیز رجوع کنید به ص 78ـ91؛ برای تحلیل سایر تراژدیهای تاریخ بیهقی رجوع کنید به شفیعی ، ص 385ـ392).

از تاریخ بیهقی نسخه های خطی فراوانی در کتابخانه های ایران و دیگر کشورهای جهان بجا مانده است که نشان می دهد در چند قرن اخیر بسیار مورد توجه و پسند مردم بوده و آوازه ای درخور داشته است (فیاض ، ص 516).

تاریخ بیهقی موجود نخستین بار در 1862 در کلکته به تصحیح مورلی و به اهتمام ناسو لیز چاپ شد. در 1305ـ 1307 با تصحیحات و حواشی سیداحمد ادیب پیشاوری در تهران چاپ سنگی شد. طی سالهای 1319 و 1326 و 1332ش با تصحیحات و تعلیقات مفصّل سعید نفیسی در سه مجلد با عنوان تاریخ مسعودی . در 1324 ش به تصحیح علی اکبر فیاض با تعلیقات و فهرستها در تهران و در 1350ش به تصحیح همو در مشهد انتشار یافت . خلیل خطیب رهبر این کتاب را همراه با معانی واژه ها و شرح جمله های دشوار و برخی نکته های دستوری و ادبی در 1368 ش در تهران به چاپ رساند. برخی محققان در سالهای اخیر تاریخ بیهقی را با شرح و توضیح واژه ها و جملات به صورت گزیده به چاپ رسانده اند، از جمله زهرا خانلری (تهران 1348ش )؛ محمد دبیرسیاقی (تهران 1348ش )؛ یداللّه شکری (تهران 1356 ش )؛ خلیل خطیب رهبر (تهران 1367 ش )؛ محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی (تهران 1372 ش )؛ نرگس روان پور (تهران 1373 ش )؛ رضا مصطفوی سبزواری (تهران 1378 ش ). یحیی خشاب و صادق نشأت ، تاریخ بیهقی را به عربی ترجمه و چاپ کرده اند (قاهره 1376). آرندس نیز آن را به روسی ترجمه و منتشر کرده است (تاشکند 1962، مسکو 1969). کلیفورد ادموند باسورث نیز هم اکنون مشغول ترجمه تاریخ بیهقی به زبان انگلیسی است که دانشگاه کلمبیا مسئولیت انتشار آن را به عهده دارد (باسورث ، ص 6).

منابع : کلیفورد ادموند باسورث ، « تاریخ بیهقی : معرفی متن و مشکلات ترجمه »، تهران : بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1380 ش (جزوه چاپی )؛ محمدتقی بهار، سبک شناسی ، تهران 1355ـ1356ش ؛ علی بن زید بیهقی ، تاریخ بیهق ، چاپ احمد بهمنیار، تهران 1345 ش ، چاپ افست تهران 1361 ش ؛ محمدبن حسین بیهقی ، تاریخ بیهقی ، چاپ علی اکبر فیاض ، مشهد 1350 ش ؛ محمد پروین گنابادی ، «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی »، در یادنامه ابوالفضل بیهقی : مجموعه سخنرانیهای مجلس بزرگداشت ابوالفضل بیهقی ، مشهد، 21 تا 25 شهریور ماه 1349 ، مشهد: دانشگاه مشهد، 1350 ش ؛ حاجی خلیفه ؛ محمد شفیعی ، «تراژدیهای تاریخ بیهقی » ، در یادنامه ابوالفضل بیهقی ؛ عوفی ؛ خسرو فرشیدورد، «بعضی از قواعد دستوری تاریخ بیهقی »، در یادنامه ابوالفضل بیهقی ؛ علی اکبر فیاض ، «نسخه های خطی تاریخ بیهقی »، در یادنامه ابوالفضل بیهقی ؛ محمدعلی کاتوزیان ، چهارده مقاله در ادبیات ، اجتماع ، فلسفه و اقتصاد : «ذکر بردار کردن امیر حسنک وزیر: ملاحظاتی پیرامون جامعه شناسی تاریخی ایران »، ترجمه قهرمان سلیمانی ، تهران 1374 ش ؛ سعید نفیسی ، در پیرامون تاریخ بیهقی ، تهران 1342 ش ؛ غلامحسین یوسفی ، یادداشتهایی در زمینه فرهنگ و تاریخ ، تهران 1371ش .

/ رضا مصطفوی سبزواری /

همچنین:
تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطانمحمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمت‌هایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده [۱] که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفته‌است. -- و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای مانده‌است.
نام کتاب [ویرایش]
برخی این کتاب را «تاریخ ناصری» نامیده‌اند، از جمله ابن فندق بیهقی که در سال ۴۹۰ ه‍. ق. در منطقهٔ بیهق به دنیا آمده و بسیاری دیگر پس از او. برای این نام‌گذاری دو احتمال موجود است: نخست به اعتبار لقب سبکتگین (پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده‌است.[۲].
به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز خوانده می‌شده، از جمله: تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی که گویا بر اثر بی‌توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده‌است[نیازمند منبع]
بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‌خوانند از آن جهت که قسمت‌های بازماندهٔ آن بیشتر رویدادهای دوره پادشاهی سلطان مسعود غزنوی را در بر دارد.[۳]
دورهٔ تاریخی و متون به جا مانده [ویرایش]
با این که بسیاری از مورخان بر این عقیده بوده‌اند که تاریخ بیهقی، دورهٔ حکومت غزنویان را در بر می‌گیرد، از متن کتاب مشخص می‌شود که بیهقی بازگویی وقایع را از سال ۴۰۹ آغاز کرده و تا کمی پیش از مرگش حدود سال ۴۷۰ ادامه داده.[۴] البته روایاتی مربوط به پیش از سال ۴۰۹ هم در کتاب هست (حتی برخی از اهم حوادث تاریخی پس از اسلام را که عمدتاً در خراسان و شرق ایران رخ داده) ولی بیهقی این وقایع را عمدتاً به نقل از دیگران آورده‌است. مثلاً «باب خوارزم» به نقل از استاد ابوریحان بیرونی و دوران کودکی مسعود به نقل از «خواجه عبدالغفار» نقل شده‌است.
چیزی که امروز از تاریخ بیهقی به جا مانده با برگ‌هایی از مجلد پنجم آغاز می‌شود و به مجلد دهم ختم می‌شود و محدودهٔ وقایع آن به شرح حوادث پس از مرگ سلطان محمود غزنوی(سال ۴۲۱) تا فرار سلطان مسعود غزنوی به هند (۴۳۲) محدود می‌شود، به علاوهٔ «باب خوارزم» که از زمان سلطنت سلطان محمود است.[۵]
تاریخ بیهقی هرچند از غزنویان جانبداری می‌کند[نیازمند منبع]، با این حال بهتر از هر کتاب دیگری اشتباهات و اشکالات حکومت آنان را نشان می‌دهد، افزون بر این، اطلاعات بسیار ارزشمندی در مورد چند و چون زندگی در آن روزگار و ارزش‌ها و اعتقادات آنان در اختیار می‌گذارد.
خلاصهٔ کتاب [ویرایش]
مجلد پنجم [ویرایش]
ابتدای این فصل از کتاب موجود نیست و با نامه بزرگان دولت امیر محمد برادر سلطان مسعود به او شروع می‌شود، که در آن به توضیح اوضاع امیر محمد در قلعه کوهتیز پرداخته‌اند و اینکه بعد از خلع او در غزنین شادی برپا شده‌است. پس از آن از جانب سلطان مسعود نامه‌ای به حاجب بزرگ علی قریب داده می‌شود که در آن گفته شده که تمام بزرگان و لشکریان به پیش او بیایند و در نامه دیگری به خط خودش تذکر می‌دهد که به خانواده امیر محمد آزار نرسانند. پس از این نامه بزرگان کسور فوج فوج به سمت هرات حرکت می‌کنند.
پس از آن بیهقی به ذکر کارهای سلطان مسعود در زمان سلطنت برادرش می‌پردازد که هنگام مرگ سلطان محمود، او در سپاهان بود و می‌خواست که سپاه‌سالار تاش فراش را به سوی همدان گسیل کند که خبر به او می‌رسد که حاجب بزگ علی می‌خواهد امیر محمد را از گوزگانان بیاورد و به سلطنت برساند و ادامه ماجرا را از قول طاهر ذبیر بیان می‌کند که نامه‌ای از طرف عمه سلطان مسعود به او می‌رسد که خبر مرگ سلطان محمود و اوضاع غزنین را به او می‌گوید و او را تشویق می‌کند که برای به دست آوردن حکومت تلاش کند. مسعود نیز سپاه‌سالاران را جمع می‌کند و قرار بر آن می‌گذارد که پسر کاکو را تهدید کند تا صلح کند و پس از آن راهی خراسان شود.
فردای آن روز عزای سلطان محمود به مدت سه روز برگزار می‌شود و در همان زمان نامه‌ای از جانب خلیفه برای شفاعت پسر کاکو به مسعود می‌رسد که با توجه به این نامه و سه روز نامه نگاری با پسر کاکو، قرار بران می‌شود که پسر کاکو به عنوان نماینده سلطان مسعود در سپاهان باشد و هر سال نیز در نوروز و مهرگان برای او خراج بفرستد.
بعد از این ماجرا سلطان مسعود به سمت ری حرکت می‌کند و در کنار شهر خیمه می‌زند. در آنجا سفیری را به طرف غزنین می‌فرستد تا با امیر محمد در مورد سلطنت به گفتگو بنشیند. در همان زمان نامه‌ای از خلیفه القادر بالله به رسم تعزیت و تهنیت به او می‌رسد که در آن از طرف خلیفه به او گفته می‌شود که به سمت خراسان برود تا در کار مملکت گسلی پدید نیاید. سلطان مسعود فرمان می‌دهد که نامه را در شهرهای مختلف بخوانند تا ولیعهدی او مشخص شود. همچنین هم زمان با این نامه، نامه‌های دیگری از غزنین به مسعود می‌رسد که در آن متعهد می‌شدند که زمانی که لشکر او به خراسان برسد به او ملحق می‌شوند. با مشاهده این نامه سران لشکر برای مشورت جمع می‌شوند و قرار بر این می‌شود که به سرعت به سمت نیشابور حرکت کنند و کسی را به شحنگی ری برگزینند که سلطان مسعود، حسن سلیمان را بر می‌گزیند.
پس از انجام مراسم معرفی حسن سلیمان به مردم ری لشکر به سمت دامغان حرکت می‌کند که در آنجا بوسهل زوزنی به آنها می‌رسد. بوسهل زوزنی که از قلعه‌ای که در آن زندانی بود فرار کرده بود، یک شبه تبدیل به وزیر سلطان مسعود می‌شود و از قدرت طاهر دبیر و دیگران کاسته می‌شود.
در راه دامغان به نیشابور رکابداری که از جانب سلطان محمود به سمت پسر کاکو همراه یا خلعت و نامه‌ای مبنی بر عاق شدن مسعود فرستاده شده بود، به سلطان مسعود می‌رسد و می‌گوید که او این نامه‌ها را به فرمان حاجب غازی به سپاهان نبرده‌است و پس از شنیدن حرکت لشکر از ری به سمت آنها حرکت کرده‌است. سلطان مسعود فرمان می‌دهد که نامه‌ها را پاره کنند.
در همین رابطه و بزرگداشت بوسهل زوزنی به وسیله سلطان مسعود، بیهقی حکایتی را در رابطه با داستان جنگ مأمون و امین عباسی بر سر خلافت و رفتار فضل ربیع در این رابطه، ذکر می‌کند.
پس از آن سلطان مسعود به بیهق می‌رسد و حاجب غازی به استقبال او می‌آید و از آنجا به نیشابور حرکت می‌کنند و در باغ شادیاخ حسنک وزیر منزل می‌کنند. فردای آن روز که بزرگان نیشابور در کنار مسعود جمع می‌شوند، به دستور او قوانین حسنک وزیر برچیده می‌شود و زندانی‌ها آزاد می‌شوند.
در همین هنگام نامه‌ای از ری می‌رسد که حمله‌ای از طرف بازماندگان ال بویه توسط مردم ری و سپاه حسن سلیمان دفع شد و همچنین رسولی از طرف خلیفه به نیشابور می‌آید که از طرف خلیفه، خلعت امیری را به او می‌دهد و دستور می‌دهد که به نام امیر مسعود در شهرهای مختلف خطبه بخوانند.
امیر مسعود به سمت هرات حرکت می‌کند و در آتجا عید رمضان را برگزار می‌کند و پس از پنج شش ماه به شراب خواری می‌پردازد. در همان زمان منگیتراک (برادر علی قریب) هرات می‌رسد و نامه‌ای را مبنی بر توقیف امیر محمد تحویل می‌دهد. سلطان مسعود نامه‌ای به حاجب بزرگ علی می‌فرسد که خود و لشکر به سمت هرات حرکت کنند. علی قریب نیز دستور حرکت لشکریان را می‌دهد و می‌گوید که خود با لشکر هند به سمت سلطان مسعود حرکت می‌کند. همچنین قبل از حرکت لشکر به فرمان بوسهل زوزنی حسنک وزیر را به هرات فرستادند.
بیهقی در اینجا به نقل از بونصر مشکان، حرف‌های حاجب بزرگ علی را بیان می‌کند که به او گفته بود که ملاطفات و نامه‌های مهرآمیز سلطان مسعود حیله‌ای بیش نیست و دیگران نمی‌گذارند که من در این مفام باقی بمانم و من می‌توانم که از راه سیستان با لشکر هند به سمت کرمان و اهواز حرکت کنم و تا بغداد هم پیش بروم، اما به خاطر این که سلطان محمود را برزگ بدارم این کار را نمی‌کنم و تنها اشتباه کار من این بود که خیلی زود محمد را به عنوان جانشین معرفی کردم و سپس ابوالفضل بیهقی خبر از نامه‌ای از طرف علی قریب به پسر می‌دهد که در آن با او خداحافظی کرده و احتمال مرگ خود را داده‌است. لشکر و بزرگان حکومت به هرات می‌رسند که در آنجا بی توجهی سلطان مسعود به بزرگان دوران سلطان محمود (محمودیان)، من جمله بونصر مشکان، قابل توجه‌است. پس از آن خبر رسیدن حاجب بزرگ علی و لشکر هند می‌رسد. از او استقبال به عمل می‌آید و د رمجلسی در حضور سلطان مسعود، آلتوناش وساطت حاجب علی قریب را می‌کند. سلطان از علی قریب وضعیت امیر محمد را می‌پرسد و از وضعیت حقوق لشکریان از او سوال می‌کند.
در همان شب علی قریب و برادرش را دستگیر می‌کنندو ابوالفضل بیهقی درباره نااهلی روزگار ابیاتی از عتابی، پسر رومی و رودکی را به استشهاد می‌آورد و عاقبت علی قریب را به سرانجام ابومسلم خراسانی تشبیه می‌کند. اموال علی قریب غارت می‌شود و سلطان مسعود در پیغامی به آلتوناش، خطای قریب را در به سلطنت رساندن امیر محمد گوشزد می‌کند و ادامه می‌گوید که او را به کشتن نخواهد داد و تنها در جایی زندانی می‌کند.
آلتوناش در جواب سلطان خود را بنده فرمانبردار می‌خواند، اما بسیار ترسیده‌است و در صحبتی با مسعدی می‌گوید که سلطان مسعود مرا هم از دسته محمودیان می‌داند. بونصر مشکان هم که از صحبت نکردن شاه با خود ناراحت بود، به آلتوناش پیشنهاد می‌کند که به خوارزم برگردد و یکی از فرزندان خود را به جای خود بگمارد.
سلطان مسعود، سپاه سالار غازی را والی بلخ و سمنگان می‌کند. در این احوال، روزگار بر محمودیان همچنان سخت بود و بدتر از همه آنها حسنک وزیر بود که بوسهل زوزنی اورا به دست نوکر خویش سپرده بود تا عذابش دهدو از آن طرف قاصدی را به قلعه‌ای که خواجه احمد حسن در ان بود، می‌فرستد تا او را به بلخ بیاورند، زیرا که در روزگار سلطان محمود از او دفاع کرده بود.
سلطان مسعود بونصر مشکان را به ریاست دیوان رسالت برمی گزیند و در مقابل بوسهل زوزنی از او دفاع می‌کند و برای کارهای مختلف از بونصر مشورت می‌خواهد. در اینجا بیهقی به مشکلات مقابل سلطان مسعود اشاره می‌کند که عبارت بودند از علی تگین و ترکمانان.
سپس بیهقی در بخش دیگری به احوالات امیر محمد در قلعه کوهتیز ممی پردازد و تاریخ را از آنجا که لشکر از تگیناباد به سمت هرات حرکت کرد از قول غبدالرحمن فوال، ادامه می‌دهد: که او و دیگر خدمتگزارن امیر محمد منتظر فراخوان سلطان مسعود بودند و حاجب بگتگین در آنجا به خوبی از آنان پذیرایی می‌کرد و امیر محمد در اکثر مواقع مشغول شرابخواری بوده‌است و از قاصدی می‌گوید که خبر فرار کردن بوبکر دبیر را به امیر محمد می‌دهد که امیر محمد هم بسیار شاد می‌شود.
دیگر روز قاصدی از سلطان مسعود نزد حاجب بگتگین می‌آید و از آن به بعد او اجازه ملاقات کسی را به امیر محمد نمی‌دهد و چون دلیل آن را می‌پرسد، می‌گوید که قرار است که معتمدی از طرف سلطان مسعود به نزد او بیابد و جای نگرانی نیست.
معتمد که به او احمد طشت دار می‌گفتند به امیر محمد می‌گوید که سلطان زمستان را در بلخ خواهد بود و برای بهار به غزنین می‌رود و در آنجا او را ملاقات خواهد کرد و از او نسخه آنچه را که از خزانه برداشت کرده‌است را می‌خواهد و می‌خواهد که هر آنچه را تا این مدت از خزانه برداشته‌است به حاجب بگتگین بازگرداند. طی دو روز این کار انجام شد و روز سوم امیر محمد را به قلعه مندیش برده می‌شود. پس از بیان این ماجرا و آوردن اشعاری که عبدالرحمن قوال اآنها را خوانده بود، بیهقی به ادامه تاریخ باز می‌گردد.
سلطان مسعود با توجه به مشورت بونصر مشکان نامه‌ای عربی به خلیفه و نامه‌ای پارسی به قدرخان می‌فرستد تا مشکلش با قدرخان رفع شود که نامه قدرخان در کتاب آمده‌است که در آن پس از بیان تمام وقایعی که پس از مرگ سلطان محمود به وقوع پیوسته از قدرخان می‌خواهد که با او صلح کند و برای این کار ابوالقاسم حصیری و بوطاهر تبانی را به رسولی خود نزد وا می‌فرستد.
در این احوال آلتوناش نگران است که سلطان با او چگونه رفتار می‌کند، اما او در همه جا از آلتوناش تعریف می‌کند و می‌کوید که باید سریعتر آلتوناش به خوارزم برود تا در کار آنجا خللی پدید نیاید و همچنین بونصر مشکان هم وساطت او را نزد مسعود می‌کند واو پاسخ می‌دهد که می‌خواستم در بلخ او را روانه خوارزم کنم اما در پاریاب او را به آنجا می‌فرستم و آلتوناش چون می‌شنود پاسخ می‌دهد که من دیگر پیر شده‌ام و می‌خواستم که از لشکر دست بکشم و نزد امیر در غزنین باشم اما در هر حال فرمانبدار امیر هستم.
فردای آنروز در پاریاب به آلتوناش خلعت می‌دهند و به او اجازه داده می‌شود که فردا به خوارزم برود. شبانگاه آلتوناش معتمدی را به نزد بونصر می‌فرستد که من فردا به خوارزم می‌روم و تا هنگامی که به آنجا نرسم هیچ دستوری را انجام نمی‌دهم زیرا که از اطرافیان این پادشاه هراس دارم و همان شب بدون سروصدا آنجا را ترک می‌کند. در همان موقع به گوش سلطان مسعود می‌رسانند که نباید بگذاری که آلتوناش از پیش تو برود و او عبذوس را به پیش او می‌فرستد، اما آلتوناش عذری می‌تراشد و باز نمی‌گردد.
هنگامی که عبدوس دست خالی باز می‌گردد، همگان می‌فهمند که آلتوناش با ترس آنجا را ترک کرد و مسعود این موضوع را به بونصر باز می‌گوید که بونصر شفاعت آلتوناش را می‌کند. سلطان از او می‌خواهد که نامه‌ای در عذر خواستن او بنویسد که بونصر نیز این کار را انجام می‌دهد و آلتواش نیز به خوبی این نامه را پاسخ می‌دهد که سبب خوشحالی سلطان می‌شود.
فردای آن روز نامه‌ای از آلتوناش به بونصر مشکان می‌رسد که دشمنان این سلطان را از من هراسان کرده انئد اما من از او فرمانبرداری می‌کنم اما هرگز به پیش او نمی‌آیم که بونصر این نامه را به مسعود نشان می‌دهد.
در این احوال خواجه احمد حسن به درگاه سلطان مسعود می‌رسد و همچنین مقادیری از خزانه که امیر محمد برداشته بود، باز گزدانده می‌شود و حاجب برگ علی را به قلعه کُرک می‌فرستند، تا اینکه سلطان مسعود به بلخ می‌رسد.
ویژگی‌های کتاب [ویرایش]
ارزش تاریخی و مستند بودن [ویرایش]
از ویژگی‌های تاریخ‌نویسی تاریخ بیهقی که تا قبل از آن سابقه نداشته‌است، مستندبودن وقایع ذکرشده‌است. این کتاب در شرح جزییات وقایع، اثری بی نظیر است.[نیازمند منبع] چنانچه خودبیهقی می‌نویسد:
« سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را. »
« غرض من آن است که تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند. »
تا پیش از آن، کتاب‌های تاریخ، محدود بودند به یادداشت‌های روزانهٔ پراکندهٔ مورخانی که معمولاً دبیران پادشاه بودند و مسلماً در نوشتن آن‌ها، جانبداری زیادی صورت می‌دادند. در این بین، بیهقی با پیش‌گرفتن شیوه‌ای علمی در تاریخ‌نویسی، تحول مهمی را در این زمینه به وجود آورد.[نیازمند منبع]
سبک ادبی و نگارش [ویرایش]
سبک بیهقی در نثر را تقلیدی از سبک استادش بونصر مُشکان می‌دانند که بنا بر جبر زمانه چیزی بین زبان ساده و مرسل که تا قرن چهارم در خراسان رایج بود و شیوهٔ دارای حشو اطناب و صنعت‌پردازانه‌ای و سرشار از استشهاد و تمثیل است که در عراق رایج بود و با نفوذ ادبیات عربی ناچار بر سبک اول غلبه کرد.[۶] این سبک نگارش را بینابین می‌نامند. این را هم باید در نظر داشت که بیهقی از آنجا که در خدمت پادشاهان غزنوی بود نمی‌توانست به صراحت بد کار آنان را بگوید و ناگزیر به ایهام و ابهام در سخن بود.[۷] محمد تقی بهار در کتاب سبک شناسی مشخصات نثر مشکان و بیهقی را این طور برمی‌شمارد:
 اطناب: در مقابل ایجاز که از مشخصه‌های دورهٔ اول نثر فارسی است، و نه به معنی استفاده از متردفات که در این نثر دیده نمی‌شود.
 توصیف: وقایع با استفاده از الفاظ و اصطلاحات تازه و جمله‌های پی‌درپی به شیوهای صحنه پردازانه و شاعرانه وصف می‌شوند
« و چون بگفتی سنگ منجنیق بود که در آبگینه خانه انداختی[۸]
»
در زیر قسمتی از کتاب را می‌بینیم که نویسنده وضع ظاهری حسنک را توصیف می‌کند. توصیف به قدری دقیق است که خواننده حسنک را روبروی خود می‌بیند.
« روزی که حسنک وزیر را به دیوان بردند، حسنک پیدا آمد، بی بند، جبه‌ای داشت حبری رنگ با سیاه می‌زد، خلق گونه و دراعه و ردایی سخت پاکیزه و دستاری نشابوری مالیده و موزهٔ میکاییلی نو در پای و موی سر مالیده، زیر دستار پوشیده کرده اندک مایه پیدا می‌بود. »
 استشهاد و تمثیل: استفاده از اشعار و نوشته‌های دیگران در متن که تقلیدی از نثر فنی عرب است و در متون قبلی دیده نمی‌شود.
 تقلید از نثر عربی: استفاده از لغات عربی، کلمات منون (تنوین‌دار)، تغییر ساختار جمله و استفاده از قیدها به سبک عربی
« محال باشد چیزی نبشتن که به ناراست ماند[۹]
»
 حذف افعال و یا قسمتی از جمله به قرینه: افعال تکراری، بار آخر آورده می‌شوند و در دفعات قبل به قرینه حذف می‌شوند.
 شیوهٔ جدید در استعمال افعال: استفاده از وجه اخباری استمراری به جای وجه التزامی؛ آوردن فعل ماضی به جای مضارع برای تأکید؛ استفاده از مصدر مرخم.
 جمع بستن ضمایرو صفات
 استفاده از لغات و امثال و عبارات فارسی
 استعمال لغات عربی [۱۰]
نمونه‌ای از نثر [ویرایش]
این قسمت در شرح آغاز وزارت خواجه احمد حسن برای سلطان مسعود غزنوی و خلعت دادن اوست:
« دیگر روز بدرگاه آمدی و با خلعت نبود، که برعادتِ روزگار گذشته قبایی ساخته کرد و دستاری نشابوری یا قاینی، که این مهتر را رضی‌الله عنه با این جامه‌ها دیدندی به‌روزگار. و از ثقاتِ او شنیدم، چو بوابراهیم قاینی کدخدایش و دیگران، که بیست و سی قبا بود او را یک‌رنگ که یک سال می‌پوشیدی و مردمان جنان دانستندی که یک قباست و گفتندی: سبحان الله! این قبا از حال بنگردد؟ اینت منکَر و بجِد مردی! و مردی‌ها و جِدهای او را اندازه نبود، و بیارم پس از این به‌جای خویش و چون سال سپری شد بیست و سی قبای دیگر راست کرده به جامه‌خانه دادندی.
این روز چون به‌خدمت آمد و بار بگسست سلطان مسعود رضی‌الله عنه خلوت کرد با وزیر و آن خلوت تا نماز پیشین بکشید، وگروهی از بیم خشک می‌شدند، و طبلی بود که زیر گلیم می‌زدند و آواز پس از آن برآمد و منکر برآمد، نه آن که من و یا جز من بران واقف گشتندی بدانچه رفت در آن مجلس، اما چون آثار ظاهر می‌شد از آنچه گروهی ز شغل‌ها فرمودند و خلعت‌ها دادند و گروهی را برکندند و قفا بدریدند و کارها پدید آمد خردمندان دانستند که آن همه نتیجهٔ آن یک خلوت است.[۱۱]
»
نسخه‌های خطی تاریخ بیهقی [ویرایش]
نوشتار اصلی: نسخه‌های خطی تاریخ بیهقی
در میان نسخه‌های تاریخ بیهقی، نسخه‌های معدودی -از روی شواهد و قرائن- متعلق به سده‌های نهم یا دهم هجری است ولی بیشتر نسخه‌ها متعلق به سال‌های بعد از هزار یا هزار و صد هجری (به ویژه سده سیزدهم) است. مشخص است که این فاصلهٔ زمانی و عدم تخصص و گاهی تعهد کاتبان و ناسخان باعث تغییر بسیاری از مطالب کتاب تاریخ بیهقی در این نسخه‌ها گشته‌است.
از دستکاری‌های نسخه‌های جدید باید به نوسازی زبان تاریخ بیهقی اشاره کرد چنانکه زبان قدیمی آن را به زبان روزگار خود بازگردانده‌اند. برای مثال به تغییرات زیر می‌توان اشاره کرد:
ددیگر: ودیگر
همگنان: همگان
نبشتن: نوشتن
افتیدن: افتادن
دشمنایگی: دشمنانگی
تصحیح کتاب [ویرایش]
تاریخ بیهقی را علی‌اکبر فیاض -بنیانگذار دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد- پس از ۲۵ سال پژوهش و مطالعه، تصحیح کرده‌است. البته پیش از چاپ کتاب ایشان درگذشت و رموز حروف لاتینی که وی برای نشان دادن علامت اختصاری نسخه‌ها در پایین صفحات آورده بود مشخص نشد. همچنین به جای مقدمهٔ کتاب، مقالهٔ وی با عنوان «نسخه‌های خطی تاریخ بیهقی» چاپ شد.
جستارهای وابسته [ویرایش]
 نسخه‌های خطی تاریخ بیهقی
 ابوالفضل بیهقی
 علی‌اکبر فیاض
پیوند به بیرون [ویرایش]
 زندگی‌نامه در صدا و سیمای جمهوری اسلامی
منابع [ویرایش]
 تاریخ بیهقی به تصحیح دکتر علی اکبر فیاض با مقدمه دکترٔ محمد جعفر یاحقی، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ سوم ۱۳۷۵.
1. ↑ [http://www.aftab.ir/news/2005/sep/25/c5c1127648376_art_culture_literature_verse.php دانشنامهٔ آفتاب
2. ↑ فیاض، دیباچه، ص. پانزده
3. ↑ فیاض، دیباچه، ص. شانزده
4. ↑ فیاض، دیباچه، ص. پانزده
5. ↑ فیاض، دیباچه، ص. چهارده
6. ↑ فیاض، دیباچه، بیست و نه
7. ↑ فیاض، دیباچه، صص بیست و شش - بیست و هفت
8. ↑ فیاض، ص. ۶۳۳
9. ↑ فیاض، ص. ۲۹۸
10. ↑ بهار، جلد دوم، صص. ۶۲ الی ۸۶
11. ↑ فیاض، صص. ۱۹۱-۱۹۲
همچنین:
تاریخ بیهقی از جمله تک آفرینش‌های ادبی و تاریخی زبان فارسی است که به رغم اهمیتش مورد بررسی جدید جامع علمی ـ ادبی قرار نگرفته و تعهد نویسنده به امر واقع و حقیقت پژوهی وی و همراه با اندیشه جزء گرایانه و استقرائی، اثرش را به شاهکاری تاریخی بدل کرده است. جنبه دیگر این اثر، نو اندیشی ادبی آن است که با وجود سودای پرهیز از تعصب، تحریف و دروغ پردازی نویسنده، از جنبه نوشتاری آن نکاسته است.
این مجموعه، در برگیرنده سلسله وقایع معین تاریخی همراه با جزئیات است که جنبه روایی اثر را به بافتی داستانی بدل ساخته و علت این امر، پیش از هر چیز ماهیت زبان نویسنده در استفاده از سه ابزار مهم روایی (Narrative) گفتگو و توصیف نظری و نشان دادن است. بیهقی به عنوان نویسنده‌ای واقعگرا (مورخ)، گاهی برای تفهیم بیشتر موضوع یا تشریح اهداف آرمانگرایانه خود، به بیان جزئیات از طریق حکایتی تمثیلی یا واقعی می‌پردازد. از این رو، چهارچوب روایی اثر او، بیشتر چند ساختاری و ساختار در ساختار (Frame story) می‌شود که ترکیبی از روایت اصلی تاریخی و روایتهای خردتر (حکایت تمثیلی) و در واقع، همان الگوی داستان‌پردازی شرقی است (یاری، منوچهر؛ 1374؛ ص 21) که بیهقی در ترسیم حوادث تاریخی عصرش از آن بهره برده است.
در این مجال، ماهیت زبان نویسنده در داستان‌پردازی، بر اساس داستان معترضه «افشین و ابودلف» مورد بررسی قرار می‌گیرد تا ارزش هنر نوشتاری او نشان داده شود.
عناصر داستانی
درونمایه اصلی این داستان «دروغ مصلحت‌آمیز» است که سبب نجات بی گناهی از اعدام می‌شود. این خرده روایت، در تأیید داستان کلان یا اصلی «ابوبکر حصیری» و رهایی او و پسرش از مجازات سلطان مسعود غزنوی و خواجه احمد حسن میمندی وزیر با میانجیگری «بونصر مشکان» روایت شده است که حول نحوه برخورد با بزرگان می‌چرخد. (بیهقی، ابوالفضل؛ 1373؛ صص 226-216)
شروع داستان، بافتی سوررئالیستی دارد: محرک اصلی داستان یک احساس اضطراب و ترس درونی بین دو شخصیت است که اولی قهرمان و دومی از اشخاص درجه دوم داستان به شمار می‌آید. (تله پاتی)
شخص محوری داستان، پس از برخورد و کشمکش با نیروهای متضاد به نقطه فاجعه (رها کردن بی گناه) می‌رسد تا داستان به فرود طبیعی خود برسد.
برای روشن‌تر شدن بحث، خلاصه داستان ذکر می‌شود:
قهرمان داستان، فردی به نام «احمد بن‌ابی‌داود»، وزیر «معتصم»، خلیفه عباسی است. وی به‌دنبال یک بیتابی شبانه، سراسیمه به درگاه خلیفه می‌رود تا سبب را جویا شود. امیر نیز که به حالت او (اضطراب) دچار است، سخت در انتظار او به سر می‌برد. پس از پرس و جو، روشن می‌شود که خلیفه، ابودلف (سردار عرب) را به افشین (سردار ایرانی خود) سپرده است. علت این امر، درخواست فرد اخیر از خلیفه برای انتقام ستاندن از وی است و سبب اجابت از سوی خلیفه، از بین بردن شورش «بابک خرمدین» توسط افشین است.
احمد وزیر، جوانمردانه خلیفه را از این فرمان منع می‌کند، خلیفه که دست خود را از بازگرداندن شرایط کوتاه می‌بیند، دست به دامان وزیر می‌شود و از او می‌خواهد به هر تدبیری مانع از ریختن خون بودلف شود. او سراسیمه به خانه افشین می‌رود تا با خواهش، او را از کشتن بی گناه باز دارد. علی‌رغم خواهش و تمنا و خواری کشیدن فراوان و وعده‌ها و نصیحتها، موفق به راضی کردن او نمی‌شود. و در آخر با طرح دروغی مصلحتی، مبنی بر اینکه فرمان خلیفه است که خون ناحق بودلف ریخته نشود، افشین را منصرف می‌کند و خود روانه درگاه خلیفه می‌شود.
در ادامه، افشین با خشم به درگاه می‌رود تا علت فرمان را جویا شود. خلیفه غافلگیر شده، با رضایت قلبی، دروغ وزیر را تصدیق می‌کند و او دست خالی از درگاه خارج می‌شود. زمانی که خلیفه سبب این پیغام ناگزارده را از وزیر جویا می‌شود، او در پاسخ می‌گوید: «یا امیرالمؤمنین، خون مسلمانی ریختن نپسندیدم و مرا مزد باشد و ایزد تعالی بدین دروغم نگیرد.» (همان، ص226)
داستان، حول محورهایی چون نابرابری ریشه‌دار عرب و عجم، خونریزی ناحق، بی ارادگی خلفای عباسی (در بعد تاریخی) جدال آزادیخواهی و زیاده‌طلبی، دروغ مصلحت‌آمیز و ... می‌چرخد.
داستان در زمان گذشته روایی، به صیغه ماضی، آغاز و در همان زمان پایان می‌یابد. علت این امر، نقل آن، توسط بیهقی با دو واسطه «اسماعیل بن‌شهاب» و «احمد بن‌ابی‌داود» قهرمان راوی است. به عبارتی دیگر بیهقی داستان را از زبان قهرمان داستان روایت می‌کند.
زبان داستان چنان احساسی از عملی با واسطه می‌آفریند که ذهن را مسحور می‌کند. حرکتهای فیزیکی قهرمان ـ راوی در برابر نیروی منفی داستان که متضمن خشونت و جاه طلبی مهار نشدنی شخصیت منفی آن است، پرسشها، اعتراضها و تغییر لحن‌های حیرت‌انگیز قهرمانان که متن را تا پایان، نفوذناپذیر می‌نماید، سبب کشاندن مخاطب به درون این زور آزمایی است.
در پیرنگ داستان، چینش موقعیتهای مرتبط داستان در کنار یکدیگر و نحوه تمرکز یافتن خواننده روی موقعیتهای ایجاد شده (Situation) قابل توجه است، چرا که سبب ساخته شدن یک کل می‌شود تا در ذهن او با هم متحد و تبدیل به یک عمل واحد شود. اولین پرسشی که در صحنه های آغازین پیش می‌آید این است که «چه پیش آمده است؟» همان چیزی که دغدغه شخص محوری نیز هست و سپس به دیگر شخص داستان (خلیفه)، که خود از عوامل ایجاد حادثه است، سرایت می‌کند. از آشکار شدن موضوع (سپرده شدن «بودلف» به «افشین» برای انتقام ستاندن) بحث مهم دیگری پیش می‌آید که پرسش از «سرنوشت» شخص مهم بازی «بودلف» است. این حادثه با کنشهای متوالی راوی که همراه با هیجان ترس و اضطراب است، به داستان سرعت و پویایی (Dynamic) می‌بخشد.
در این داستان، اشخاص فرعی‌تر، عمدتاً در خدمت هدایت توجه مخاطب به مهم‌ترین یا پر معناترین جنبه ها در شخصیت اصلی‌تر نیستند، هر کدام از آنها به موقعیت خودشان تعلق دارند که مانند موقعیت سه شخص اصلی (راوی، افشین و ابودلف) توجه ما را به سمت پرسشهای پی در پی جلب می کنند، همچون خلیفه که اهرم اصلی کنش راوی در جلوگیری از حادثه اعدام بودلف است.
حرکت کلی داستان (Movement) از جزء به کل است. معرفی و توصیف قهرمانان، به جز مواردی که از قول اشخاص دیگر مانند خلیفه انجام می‌شود (معرفی افشین و بودلف در صحنه دوم داستان) بیشتر از راه کنش مستقیم خود آنهاست.
کاربرد جملات کوتاه در متن، خصوصاً از همان آغاز، سبب خلق فضای پر اضطراب داستان و حفظ این هیجان تا پایان آن که فرودی طبیعی است، شده و پرسشهای قهرمان ـ راوی به این فضا قوت بخشیده است.
بافت این متن روایی، بیشتر به یکی از انواع نمایشنامه (Dram)شبیه است که در آن سناریو بر اساس یک داستان یا یک ماجرای از پیش تعیین شده، توسط یک گوینده یا یک نویسنده، تنظیم شود و منظور از بحث درام در تاریخ بیهقی همین نوع است که حالتی روایی نیز دارد. (مکی، ابراهیم؛ 1366؛ صص33-32)
در این درام گونه، دو نوع توصیف بیرونی اشخاص و وقایع و توصیف درونی قهرمانان به‌کار رفته است. راوی ـ قهرمان، بیشتر نقاط حساس داستان را نقل می‌کند. از این نظر، بافت متن به بافت داستان پهلو می‌زند تا درام. چرا که در نوع اخیر، توصیف اعمال و وقایع، بایستی از طریق کنش مستقیم اشخاص و عناصر باشد، نه توصیف کنشها توسط راوی. از سویی دیگر این داستان فاقد زمینه سازی و مقدمه است، چنان که علت اصلی حادثه ـ کینه توزی افشین به بودلف ـ در آغاز آن نیامده است و تا پایان نامعلوم می‌ماند. آنچه تحت‌عنوان انگیزه این کار بیان شده، از زبان یکی از اشخاص داستان (خلیفه) است، بی‌آنکه زمینه‌ای برای آن در متن وجود داشته باشد. به بیانی دیگر داستان از میانه روایت شده است (Inmedias res)1. علت امر نیز تلخیص و پرهیز از اطناب است. آنچه گاهی متن را تا آستانه درام پیش می‌برد، مقوله استفاده از ابزار زبانی راوی (روایت) و قهرمانان (گفتگو) و تنظیم صحنه‌ها و توالی آنها و حفظ پرسشها تا پایان آن است.
کلام و زبان دراماتیک
در مجموع، حدود دوازده صحنه متوالی و مجزا در این داستان درام‌گونه وجود دارد که به ترتیب:
1. صحنه بی قراری احمد (راوی) در خانه.
2. درخواست از خدمتکاران جهت زین کردن اسب و گفتگو با غلام خاص و حرکت به سوی درگاه خلیفه.
3. ورود به درگاه و بار خواستن از حاجب خاص و گفتگوها.
4. دیدار با خلیفه و آگاهی از حادثه پیش آمده و رایزنی با او، جهت چاره جویی و حرکت به سوی خانه افشین.
5. در خواست ورود به منزل افشین و رویارویی با حاجبان او.
6. رویارویی با افشین (تنه اصلی متن) و حرکت به سوی درگاه.
7. ورود به درگاه و بار خواستن.
8 . دیدار با خلیفه و بیان حوادث پیش آمده.
9. ورود افشین به دربار و سوال و جواب با خلیفه و اعتراض به حکم او و بازگشتن.
10. باز خواست خلیفه جهت پیغام ناگفته گزاردن و پاسخ او.
11. رفتن حاجب به خانه افشین جهت باز گرداندن ابودلف.
12. سپاسگزاری بودلف از احمد (پایان داستان).
بی‌قراری مورد نظر راوی در همان سطور اولیه متن ـ که در صحنه اول بیشتر دیده می‌شود ـ به یاری جملات کوتاه فعل دار متوالی القا می‌شود. این حس از طریق کندی گذر زمان و لحظات نشان داده می‌شود.
بیهقی به‌سادگی می‌توانست کندی گذر زمان را با چند جمله گزارشی روایت کند، در حالی که به یاری جملات کوتاه فعل دار، تمام مدتی را که لازم است تا احمد وزیر (قهرمان) به درگاه خلیفه برسد، جزء به جزء روایت می‌کند. ذکر اتفاقات ریز بی‌شمار در این پاره متن و این لحظه کوتاه و نیز شرح و بسط آن به این اصل کمک می‌کند. نمایش این لحظات کند و اضطراب‌انگیز، پیش شرط خلق آن فضا و حس مورد نظر نویسنده است. همچنین صحنه کاملا عینی توصیف شده و «نشان دادن» و «کنش عینی» و مستقیم قهرمان، امتیاز هنری دیگر این بخش است.
ـ «یک شب... بیدار شدم و هر چند حیلت کردم خوابم نیامد و غم و ضجرتی سخت بزرگ بر من دست یافت که آن را سبب هیچ ندانستم. با خود گفتم: چه خواهد بود؟ آواز دادم غلامی که به من نزدیک بود... نام وی سلامه، گفتم: بگوی تا اسب را زین کنند. گفت: ای خداوند نیم‌شب است، فردا نوبت تو نیست و... خلیفه بار نخواهد داد...، خاموش شدم که دانستم راست می‌گوید، اما دلم گواهی می‌داد که گفتی کاری افتاده است. برخاستم و آواز دادم به خدمتکاران... به گرمابه رفتم و دست و روی بشستم... بیامدم و جامه در پوشیدم و خری که زین کرده بودند بر نشستم و براندم و البته ندانستم که کجا می‌روم...» (بیهقی، ابوالفضل؛ 1373؛ ص225)
شرح و توضیح جزء به جزء کنشهای قهرمان، تنها انتظار را القا می‌کند و از سوی دیگر، ناآرامی او را که درواقع، ناآرامی مورد نظر نویسنده است. مهم‌ترین نکته در این میان، فراوانی تعداد افعال است. این فعلها در ظاهر، پرسشی را که در ذهن قهرمان و به تبع آن، در ذهن خواننده شکل گرفت پاسخ نمی‌دهند و بر اضطراب او نیز می‌افزایند؛ و این اولین هنر نوشتاری بیهقی در این متن است.
در صحنه رویارویی احمد با خلیفه، سرعت متن رو به تندی می‌رود و این سرعت تا پایان داستان حفظ می‌شود. در این راستا از حرف ربط «و» به ندرت استفاده شده تا ضرباهنگ آن جملات تند باشد:
«حاجب نوبتی... گفت: درآی. در رفتم، معتصم را دیدم. سخت اندیشمند و تنها و به هیچ شغل مشغول نه. سلام کردم، جواب داد. گفت: یا اباعبدالله چرا دیر آمدی؟ که دیری است که ترا چشم می‌داشتم‌... گفتم: یا امیرالمؤمنین! من سخت پگاه آمده‌ام و پنداشتم که خداوند به فراغتی مشغول است. و به گمان بودم از بار یافتن و نا‌یافتن. گفت: خبر نداری که چه افتاده است؟ گفتم: ندارم. گفت: انالله و اناالیه راجعون. بنشین تا بشنوی.» (همان؛ ص226)
در این صحنه نویسنده از زبان یکی از قهرمانان (خلیفه)، با بازگشتی به گذشته (Flash back) حوادث پیش آمده را بیان و دو شخص محوری داستان (افشین و بودلف) را معرفی می‌کند.
نکته جالب دیگر در این داستان، استفاده از جملات کوتاه فعل دار متوالی است که این بار تاثیر عکس داده است. به این معنا که مبین تندی گذر زمان است. خصوصاً که «عملی» که سبب رهایی محکوم شود، نتیجه نمی‌دهد: به این معنا که تغییری در وضعیت او رخ نمی‌دهد، درست مثل اینکه هیچ کاری انجام نشده است. در این راستا، نویسنده با شرح و بسط جزئیات کنشی قهرمانان، استفاده از خودگویی‌های راوی (جملات معترضه روایی)، استفاده فراوان از حرف «و»، چنان صحنه رویارویی احمد با افشین را کشدار و طولانی روایت می‌کند که گویی خیلی بیش از اینها طول کشیده است. تنها با چنین شیوه روایتی است که نویسنده می‌تواند استخفاف حقیقی افشین را در صحنه‌ای رقتبار ترسیم نماید و بر اهمیتش تاکید کند و آن را در ذهن خواننده پا بر جا سازد:
ـ «چون چشم افشین بر من افتاد سخت از جای بشد و از خشم زرد و سرخ شد و رگها از گردنش برخاست... صبر کردم و حدیثی در پیوستم تا او را بدان مشغول کنم، از پی آنکه نباید سیاف را گوید: شمشیر بران. البته سوی من ننگریست. فرا ایستادم. از طرزی دیگر سخن در پیوستم ستودن عجم را... و عجم را بر عرب شرف نهادم... از بهر بودلف را تا خون وی ریخته نشود. و سخن نشنید. گفتم: یا امیر... من از بهر قاسم عیسی را آمدم تا بار خدایی کنی و او را به من بخشی... به خشم و استخفاف گفت: نبخشیدم و نبخشم که او را امیر‌المؤمنین به من داده است... بار دیگر کتفش بوسه دادم. اجابت نکرد و باز به دستش آمدم و بوسه بدادم، بدید که آهنگ زانو دارم که تا ببوسم...» (بیهقی، ابوالفضل؛ 1373؛ ص224)
بحث دیگر، کاربرد مکالمات (Dialogue) مستقیم شخصیتهای داستان است که سبب گسترش پیرنگ داستان شده است. این مکالمات، صرف‌نظر از خودگویی راوی، از یک شخصیت شروع می‌شود و با گفتگوی شخصیت دیگری قطع می‌شود. این رویه نیز، سبب نزدیکی فضای داستان به بافت نمایشنامه شده است:
«چون افشین .... بشنید، گفت: این پیغام خداوند به حقیقت می گزاری؟ گفتم: آری، هرگز شنوده‌ای که فرمانهای او را برگردانیده‌ام؟ و آواز دادم قوم خویش را ... مردی سی و چهل اندر آمدند مزکی و معدل از هر دستی. ایشان را گفتم: گواه باشید که من پیغام امیرالمؤمنین معتصم می‌گزارم ...... پس گفتم: ای قاسم! تندرستی؟ گفت: هستم. گفتم: هیچ جراحت داری؟ گفت: بندارم. کسهای خود را نیز گفتم: گواه باشید که تندرست است، سلامت است. گفتند: گواهیم ...» (همان؛ ص223)
ذکر قیدهای حالت مکالمه شخصیتها با عباراتی نظیر «به لطف»، «به چشم»، «با تلطف»، «به شورای» و ... نیز به اجرای ذهنی آنها کمک می‌کند.
خودگویی راوی (مکالمه (حدیث) با نفس) که حدود سیزده بار آورده شده است، نکته قابل توجه دیگری است که ضمن ارائه اطلاعات لازم در مورد صحنه ها و اشخاص و توصیف روایی او، به‌گونه‌ای سبب کند شدن روند حرکت داستان می شود. (شهریاری، خسرو؛ 1365؛ ص34) در نمونه زیر اعتقاد راوی درباره «عجم» در حدیث نفس او آمده است:
ـ «از طرزی دیگر سخن پیوستم ستودن عجم را که این مردک از ایشان بود ـ و از زمین اسروشنه بود ـ و عجم را شرف بر عرب نهادم هر چند دانستم که آن بزهی بزرگ است و لکن از بهر بودلف تا خون وی ریخته نشود.» (بیهقی، ابوالفضل؛ 1373؛ ص226)
همچنین نثر و نحوه بیان این مکالمات به اقتضای عصر قهرمانان (گویندگان آنها) نیز قابل توجه است. «از آنجا که هدف کلام دراماتیک، گفتن برای به اجرا درآمدن است و نیز از آنجا که ماهیت این نوع کلام، زبان اشخاص است که خود حرف می زنند، دارای ویژگی و بافتی است که در زندگی روزمره به کار می‌رفته است.» (داوسن، س. و.؛ 1377؛ ص43)
از این رو، اجزاء این گفتارها، اجزاء کلام عادی عصر نویسنده است، آن هم از نوع درباری‌اش. بحث نهایی که اصولاً به تکنیک درام مربوط می‌شود و متن حاضر دارنده این مشخصه است، «کشش» است؛ که از طریق پیش آمدن سؤال در هر صحنه و یافتن پاسخی برای آن در صحنه بعد، ایجاد شده است. (همان؛ ص100) به همین دلیل تمام صحنه‌های این داستان دارای «اوج» و «فرود» است. این شیوه بیشتر به یک صدای درونی کنترل شونده (جیکنز، ویلیام؛ 1364؛ ص93) در متن می‌ماند که موتیووار (Motive) تکرار می شود و به بار احساسی داستان می‌افزاید:
ـ چه پیش آمده است؟ (پرسش درونی راوی)
ـ آیا بودلف به قتل رسیده است؟
ـ آیا تدابیر احمد وزیر پس از مشورت با خلیفه سودمند خواهد بود؟
ـ چه عاملی سبب بازداشتن افشین از کشتن بودلف می‌شود؟
ـ عکس العمل خلیفه نسبت به دروغ احمد وزیر چیست؟
ـ عکس العمل خلیفه در برابر اعتراض افشین چیست؟
ـ پاسخ خلیفه چه خواهد بود؟
ـ احمد وزیر چه توجیهی برای دروغش خواهد داشت؟
این نکته (پرسش‌دار بودن هر مرحله یا هر صحنه) از عوامل نفوذناپذیری متن نیز هست و سبب تحکیم عامل کشش متن و کشاندن خواننده تا پایان آن است؛ که بیشتر ناشی از لحن راوی است و «طعن دراماتیک» خوانده می‌شود. (داوسن، س. و.؛ 1377؛ ص29)
پایان سخن اینکه: عوامل یاد شده بیش از آنکه از تخیل نویسنده نشئت بگیرد، ناشی از تهمیداتی است که نویسنده در جهت مؤثرتر کردن آن به کار برده است. ضمن اینکه به نظر نگارنده، تمام بخشهای تاریخ بیهقی به شیوه حاضر قابل بررسی است.
فهرست مآخذ:
1. تاریخ بیهقی؛ بیهقی، ابوالفضل؛ به کوشش خلیل خطیب رهبر؛ ج یکم؛ تهران، مهتاب؛ 1373.
2. ادبیات فیلم؛ جیکنز، ویلیام؛ ترجمه محمدعلی احمدیان و شهلا حکیمیان؛ تهران؛ سروش؛ 1364.
3. درام؛ داوسن، س. و، ترجمه فیروزه مهاجر؛ تهران؛ مرکز؛ 1377.
4. ده جستار داستان نویسی؛ سناپور، حسین؛ تهران؛ نشر چشمه؛ 1378.
5. کتاب نمایش؛ شهریاری، خسرو؛ تهران؛ نشر امیر کبیر؛ 1365.
6. شناخت عوامل نمایش؛ مکی، ابراهیم؛ تهران؛ سروش؛ 1366.
7. واژه نامه هنر داستان نویسی؛ میرصادقی، جمال و میمنت؛ تهران؛ کتاب مهناز؛ 1377.
8. ساختار درام ایرانی (فصلنامه نقد سینما شماره 5)؛ یاری، منوچهر؛ تابستان 74.
پی‌نوشت:
1. این اصطلاح و تمام معادلهای لاتین موجود در متن، برگرفته از کتاب واژه نامه هنر داستان نویسی (جمال و میمنت میر صادقی) است.
منبع:
ادبیات داستانی
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.