ورقلمبیده. ( ور + قلمبیده ) (صفت مفعولی از مصدر «
ورقلنبیدن»
*)
الف. (عبارت عامیانه) بر آمده (مخالفِ صاف و مسطح)،
قلمبه+ شده، چاق.
ب. (عبارت دوستانه و محبت آمیز) والدین گاهی برای ابراز محبت به فرزندان خردسالشان آنها را «ورقلمبیده» می خوانند، همچون در گفتار "بیا اینجا ورقلمبیده!". کلمۀ «ورماسیده» (رجوع شود به «
ماسیده» و «
ماسیدن») نیز برای ابراز احساساتِ مشابه پدرانه و مادرانه در خطاب به اطفال خردسال بکار می رود.
* رجوع شود به مصدر «
ورغلنبیدن».
+ رجوع شود به
غلمبه و
قلنبه.
توضیحات:در زبان فارسی واژه های «وَر» و «
بَر» گاهی بعنوان همسان بکار می روند، همچون در بیت زیر:
"ازان بهرهورتر در آفاق نیست
که در مُلکرانی به انصاف زیست"
(بوستان سعدی - باب اول، در عدل و تدبیر و رأی)از جمله معانی «
بهره ور»، «بهره بر» است (
لغتنامۀ دهخدا). مثالی دیگر: به نقل از دهخدا، پسوند «وَر» در «
نامور» (نام + ور) پسوندِ اتصال و دارندگی است "از مصدر بَر: بردن". با در نظر گرفتن همسانی «وَر» و «بَر»، قابل توجه است که «
بَر» معنی «بلندی» (مقابل «زیر») را دارا می باشد (مقایسه شود با «
ورآمدن»). از اینرو، «وَرقلمبیده» را می توان همسانِ با «بَرقلمبیده» یا «بالاقلمبیده» دانست، که همان معانی «بر آمده» و «
چاق» (چاق شده)، مذکور در بالا، را می رسانند.
بنظر می رسد که واژۀ «وَر» جزءِ اصلی واژۀ «
وَرَک» (بمعنی «
سرین» که همان «کفل» یا «نشستنگاه آدمی» است) باشد، که دراینصورت حرف «
ک» کاف تصغیر می باشد (همچون «ک» در «پسرک»). نظر مشابهی را نیز می توان در مورد واژۀ «
وَرَم» بیان داشت.