اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زرگری

نویسه گردانی: ZRGRY
زرگری . [ زَ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل زرگر. صیاغت . (فرهنگ فارسی معین ). شغل و حرفه ٔ زرگر. (ناظم الاطباء). صوغ . صیاغت . کار زرگر. عمل زرگر. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) :
پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت
بی کاه و دود زردم و همواره سرف سرف .

کسائی .


تو زردهی به زائر و خورشید زر کند
چون نام زردهی نبود نام زرگری .

فرخی .


مگر فراق ترا پیشه زرگری بوده ست
که کرد دو رخ من زردفام وزراندود.

فرخی .


به روزگار خزان زرگری کند شب و روز
به روزگار بهاران کندت رنگرزی .

منوچهری .


به رغم شمس فلک زرگری چنان آموخت
که هرچه شمس فلک جمع کرد بپراکند.

سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


|| (اِ مرکب ) دکان زرگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- جنگ زرگری ؛ در تداول ، جنگ ظاهری . نزاع صوری برای فریفتن دیگران . (فرهنگ فارسی معین ). جنگی ساختگی و دروغین میان دو تن فریفتن سومی را. جنگ خرفروشان . جنگ دروغین برای اغفال دیگری . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا).
- زبان زرگری ؛ زبانی است غیرمعمول که دو کس با هم قرار دهند تا چون با یکدیگر سخن گویند، دیگران نفهمند. در این زبان ، عادت بر آن است که حرفی مخصوص را در همه ٔ کلمات تبدیل بحرف دیگر (مخصوصاً ز) کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جنگ زرگری . [ ج َ گ ِ زَ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جنگ ساختگی باشد. (برهان ). جنگ دروغی با کسی برای فریفتن دیگران . (فرهنگ فار...
خاک زرگری . [ ک ِ زَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماسه ای است که جهت قالب گیری در درجه میریزند. این خاک را با آب و گاهی با روغن آمیخته ...
زبان زرگری . [ زَ ن ِ زَ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبانی که جمعی قرار دهند که دیگری نفهمد، الحاصل کنایه از جنگ ساخته است . (بهار عجم ) ...
زبان زرگری نام یکی از شاخه‌های زبان رومانو (زبان کولی‌ها) در ایران است که در روستای زرگر واقع در شهرستان آبیک استان قزوین بدان تکلم می‌شود. این زبان ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.