تره کراث گندنا
نویسه گردانی:
TRH KRʼṮ GNDNA
تره. کراث، گندنا.
کراث . [ ک َرْ / ک ُرْ را ] (ع اِ) به اقسام تره اطلاق شود. (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از تره و گندنا. (منتهی الارب ). نوعی تره که گندنا گویند. (ناظم الاطباء). تره ای بدبوی که شامی آن چون پیاز و نبطی آن چون سیراست و نوعی از آن سر ندارد و در مصر کراث المائده گویند. واحد آن کُرّاثة است . (از اقرب الموارد). گونه ای تره ٔ وحشی ۞ که دارای بویی تند شبیه سیر میباشد. کرات . کوچوک پراسه . (فرهنگ فارسی معین ). به فارسی گندنا و به اصفهانی تره ودیلمی کوار نامند. بری و بستانی می باشد و بستانی آن را نبطی نامند و آن را اقسام است آنچه برگشت باریکتر و در تمام سال موجود است کراث البقل و کراث المائده و آنچه در آخر زمستان و اول بهار روید و شبیه به پیاز و قبه ٔ آن مانند قبه ٔ پیاز است کراث نامند و از مطلق آن مراد کراث البقل است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- کراث ابوشوشه ؛ موسیر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به موسیر شود.
- کراث اسپانیا ؛ گونه ای پیاز ۞ که بدان پیاز کوهی گویند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کراث رومی ؛ گونه ای تره ۞ که بدان تره ٔ فرنگی گویند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کراث نبطی ؛ گونه ای تره ۞ که خودروست و به آن تره ٔ خاوری گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن ، الابنیه ٔ عن حقایق الادویه چ بهمنیار شود.
گندنا. [ گ َ دَ ] (اِ) معروف است وآن سبزیی باشد خوردنی . گویند چون خواهند روغن بلسان را بیازمایند گندنا را به آب چرب سازند و بر چراغ دارند، اگر افروخته شود خالص است و الا نه . اگر تخم گندنا را در سرکه ریزند ترشی آن را برطرف کند. (برهان ). سبزی معروف و مشهور است ، تیغ و شمشیر را به آن نسبت کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی مأکول و از طایفه ٔ سیر، و به لغت مردم تهران تره و به تازی کراث نامند. ۞ (ناظم الاطباء). زَبوده . (برهان ). رَکل . کَوار. (برهان ). کالوخ . (برهان ). کُرّاث . نوعی از تره و گندنا. مَردوس . گندنای شامی . (برهان ). قِرط. نوعی از گندنا که کراث المائده نامندش . (منتهی الارب ). گندنا، شامی است و نبطی و دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نام علمی آن آلیوم پوروم ۞ است . (شلیمر ص 27)
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.