بلیلج
نویسه گردانی:
BLYLJ
بلیلج . [ ب َ لی ل َ ] (معرب ، اِ) معرب بلیله است . (منتهی الارب ). بلیله . (دهار) (زمخشری ). به فارسی بلیله گویند. (از الفاظ الادویة) (از اختیارات بدیعی ). ثمر درخت هندی است مایل به استداره و بزرگتر از عفص ، شبیه به هلیله ٔ چینی ، و پوست او رقیق تر از پوست هلیله ، و مستعمل پوست اوست . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به بلیله شود.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
عسل بلیلج . [ ع َ س َل ِ ب َ لی ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مربی به بلیلج است . (فهرست مخزن الادویة). و رجوع به بلیلج شود.