اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصر

نویسه گردانی: MṢR
مصر. [ م ِ ](اِخ ) ناحیتی است مشرق وی بعضی حدود شام است و بعضی بیابان مصر، و جنوب وی حدود نوبه است و مغرب وی بعضی از حدود مغرب است و بعضی بیابان است که آن را الواحات خوانند و شمال وی دریای روم است و این توانگرترین ناحیتی است اندر مسلمانی و اندر وی شهرهای بسیار است همه آبادان و خرم و توانگر و با نعمتهای بسیار گوناگون . فسطاط قصبه ٔ مصر است بر مشرق رود نیل نهاده وتربت شافعی رحمه اﷲ اندر حدود وی است . ذمیره ، دنقرا،فرما، تنیس ، و دمیاط، اسکندریه ، هرمین ، فیون ، اشمونین ، اخمیم ، بلینا، سوان (= اسوان ) از شهرهای مصرند. (از حدود العالم ص 174-177). کشور مصر در شمال شرقی افریقا بین مدار 21/5 درجه و 32 درجه ٔ عرض شمالی و 25درجه و 35/5 درجه ٔ طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته و از شمال محدود است به دریای مدیترانه ، از مشرق به فلسطین و اردن و دریای احمر، و از جنوب به سودان ، و از مغرب به لیبی . وسعت آن قریب 995 هزار کیلومتر مربع و کوچکتر از دو سوم وسعت ایران و در حدود یک سی ام وسعت قاره ٔ افریقاست که تنها در حدود 3% زمینهای آن آباد و بقیه بیابان و دلتاست . سرزمین مصر به سه بخش تقسیم می شود: 1- صحرای شرقی یا عربی . 2- شبه جزیره ٔ سینا و اراضی نیل . 3- صحرای غربی . خاک مصر فلاتی است که میان دو کوه کم ارتفاع قرار دارد و رود نیل از وسط آن می گذرد. در جنوب سینا نیز رشته کوهی وجود دارد که آن را طور سینا می نامند. قسمت آباد مصر همان سواحل نیل است و جزر و مد نیل باعث رسوب موادی درساحل آن می شود که برای کشاورزی بسیار سودمند است .
سابقه ٔ تاریخی : مصر یکی از قدیمترین کشورهای جهان و سرزمین فراعنه است که تاریخ تمدن آن از چهار هزار سال پیش از میلاد شروع شده است . آثار تاریخی مهمی مانند اهرام ثلاثه و معابد بیشمار که یادگار عظمت و قدرت دیرین این کشور است دارد. دولت قدیم مصر در سال 524 ق . م . بدست ایرانیان افتاد. در سال 332 ق . م . اسکندر آن را متصرف شد و سپس سلسله ٔ بطالسه تا سال 30 و از این تاریخ رومیها مصر را در تصرف داشتند. در سال 641 م . (19 هَ . ق .) در زمان خلافت عمر مسلمانان این کشور را فتح کردند و تا سال 1517 م . که دولت عثمانی بر مصر تسلط یافت در دست خلفای عباسی و اموی و فاطمی بود. در سال 1798 ناپلئون آن را فتح کرد. در سال 1805 محمدعلی پاشا از طرف دولت عثمانی پاشای مصر شد و سلسله ٔ جدید مصر را تشکیل داد. از سال 1914 دولت انگلیس آن را رسماً تحت الحمایه ٔ خود کرد ولی پس از جنگ جهانی اول فشار ملیون مصر و سران حزب وفد دولت انگلیس را مجبور به صدور اعلامیه ٔ استقلال مصر کرد و ملک فؤاد اول رسماً به پادشاهی برگزیده شد (1922 م .) در جنگ جهانی دوم بیطرفی را پیش گرفت و در سال 1945 به عضویت سازمان ملل متحد و اتحادیه ٔ عرب درآمد. در سال 1948 به همراهی سایر دولتهای عرب در جنگ فلسطین شرکت کرد. در سال 1952ارتش مصر به رهبری ژنرال نجیب پاشا کودتا کرد و ملک فاروق پسر ملک فؤاد را از سلطنت خلع و به خارج از کشور تبعید کرد و سال بعد رژیم جمهوری اعلام شد و ژنرال نجیب به عنوان اولین رئیس جمهوری و نخست وزیر به اداره ٔ کشور پرداخت . در سال 1954 سرهنگ جمال عبدالناصرو یاران نظامی او که روش محافظه کارانه ٔ نجیب را نمی پسندیدند او را عزل و خانه نشین کردند و جمال عبدالناصر اختیاردار کل کشور گردید و در سال 1956 حکومت موقت نظامی به جمهوری مبدل و عبدالناصر از طرف ملت به ریاست جمهوری برگزیده شده و تا پایان عمر (1970 م .) در این سمت باقی ماند. در اواخر سال 1956 دولت مصر کانال سوئز را ملی و از شرکت سابق انگلیسی کانال خلعید نمود. ملت مصر از اقوام سامی و حامی هستند ولی با رسوخ آداب و رسوم عربی در رأس کشورهای عربی قرار گرفته است . در حدود نودویک درصد ملت مصر مسلمان و پیرومذهب تسنن و بقیه پیرو مسیح و دیگر ادیان می باشند. قوه ٔ مقننه تحت نظر کنگره ٔ ملی است که 600 تن نماینده ٔ آن برای مدت پنج سال از سوی مردم برگزیده می شوند و ریاست قوه ٔ مجریه با رئیس جمهوری است که به مدت شش سال از طرف مجلس ملی با آراء عمومی انتخاب می شود. مصر کشوری کشاورزی است و کشت پنبه و برنج و نیشکر و غلات و میوه در دره ٔ نیل رایج است و پنبه ٔ مصر از مرغوبترین پنبه های جهان خود ثروت اصلی مصر است و مهمترین صنایع مصر نیز صنعت نساجی پنبه و صنایع شیمیایی می باشد. (از الموسوعة) (جغرافیای جهان ) (حواشی و تعلیقات سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 285). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی و معجم البلدان و فهرست ایران باستان و امتاع الاسماع و ایران در زمان ساسانیان و سفرنامه ٔ ناصرخسرو شود :
یکی با گهر بود و با گنج و کام
درفشی برافراخت از مصر و شام .

فردوسی .


از دیگر جانب تا مصر... به ضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 73).
گر ببیند چشم تو فرزند زهرا را به مصر
آفرین از جانْت بر فرزند و بر مادر کنی .

ناصرخسرو.


تو قاهر مصر و چاوشت را
بر قاهره قهرمان ببینیم .

خاقانی .


خزهای کوفه و دیبای روم و شرب مصر. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 52). هارون الرشید را چون ملک دیار مصر مسلم شد گفت به خلاف آن طاغی که به غرور ملک مصر دعوی خدایی کرد نبخشم این ملک را مگر به خسیس ترین بندگان ... ملک مصر به وی [ غلام سیاه ] ارزانی داشت ... حراث مصرشکایت آوردند... (گلستان چ مصفا ص 37). دو امیرزاده در مصر بودند یکی علم آموخت و دیگر مال اندوخت . (گلستان چ مصفا ص 63).
به دل گفتم از مصر قند آورند
بر دوستان ارمغانی برند.

سعدی (بوستان ).


خجل شوند کنون دختران مصر چمن
که گل ز خار برآید چو یوسف از زندان .

سعدی .


- مصرآستان ؛ آنکه کشور مصر آستان اوست . کنایه از بلندپایه و جهان پادشاه :
روز و شب گرگ آشتی کردند و اینک مهر و ماه
بر شه یوسف رخ مصرآستان افشانده اند.

خاقانی .


- مصر الهی ؛ کشور خدا مقرر کرده :
یوسف نوتاز برِ چاه بود
مصر ۞ الهیش نظرگاه بود.

نظامی .


- مصر زلیخاپناه ؛ کنایه از قالب آدمی است . (انجمن آرا). کنایه از قالب و جسد آدمی باشد که پناه و ملجای روح است . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (برهان ).
- مصرشناسی ؛ رشته ٔ تحقیقات علمی مربوط به مصر و شناختن تمدن و آثار تمدن و فرهنگی آن .
- مصر سفلی ؛ آن قسمت از مصر که به بحرالروم منتهی میشود. (یادداشت مؤلف ).
- مصر علیا ؛ قسمتی که میان مصر وسطی و نوبه است . (یادداشت مؤلف ).
- مصر وسطی ؛ قسمتی از سرزمین مصر که میان مصر سفلی و مصر علیا قرار دارد. (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مصر. [ م َ ] (ع مص ) به سر سه انگشت دوشیدن ناقه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به سرانگشتان دوشیدن . (تاج المصادر بیهقی )...
مصر. [ م ِ ] (ع اِ) پرده و حاجز میان دو چیز. || حد میان دو چیز. (غیاث ). حد میان دو زمین . ج ، مصور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
مصر. [ م ُ ص ِرر ] ۞ (ع ص ) عزیمت کننده بر کار و ثبات و دوام ورزنده بر آن . (از منتهی الارب ). آنکه عزیمت کاری می کند و ثبات و دوام می ورز...
مصر. [ م ِ ] (اِخ ) نام قسمت قدیم پایتخت مصرکه پس از احداث قاهره ٔ معزیه در 358 هَ . ق . توسط جوهر سردار المعزلدین اﷲ در شمال یا شمال شرقی ...
ماه مصر. [ هَِ م ِ ](اِخ ) مرادف ماه کنعان است . (آنندراج ) : ز صد هزارپسر همچو ماه مصر یکی چنان شود که چراغ پدر کند روشن . صائب (از آنندراج ...
صعیدمصر. [ ص َ دِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
خراج مصر. [ خ َ ج ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قند و شکر و نبات است . || بوسه . ۞
خلیج مصر. [ خ َ ج ِ م ِ ] (اِخ ) نام خلیجی است که در حاشیه ٔ فسطاط قرار داشته و عمروبن عاص به امر خلیفه آن را حفر کرد. حفر این خلیج هنوز ...
وادی مصر. [ ی ِ م ِ ] (اِخ ) همان نهری است که آب دشت در آن جاری است و فاصله ٔ میانه فلسطین و مصر و به مسافت 40 میل به جنوب غربی غزه ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.