چرمینه . [ چ َ ن َ
/ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به چرم . (ناظم الاطباء). چیزی که از چرم ساخته شده . (فرهنگ نظام ). آنچه از چرم کنند. چرمی . چرمین . از چرم . رجوع به چرم و چرمی و چرمین شود. || (اِ مرکب ) کیرکاشی . (برهان ذیل چرمه ). آلتی که از چرم سازند و زنان حکه پر فروکنند. (آنندراج ). کیر کاشی و مچاچنگ . (ناظم الاطباء). ذکر مصنوعی که از چرم ساخته میشد. (فرهنگ نظام ). چرمه
: ای پنجه حلال دختر چرمینه
فرزند رشید مادر چرمینه
هر جا که کشی باده ز مینای کله
باشد گزکت نیشکر چرمینه .
شفایی (از آنندراج ).
رجوع به چرمه شود.