آب دهان
نویسه گردانی:
ʼAB DHAN
آب دهان . [ ب ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزاق . بصاق . خیو. تفو. خدو.
- امثال :
آب دهان برای چیزی رفتن ؛ خواهان و آرزومند آن بودن .
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
آبدهان . [ دَ ] (ص مرکب ) آنکه سِر نگاه نتواند داشت : آبدهانی است که سخن نگاه نتواند داشت . (نفثةالمصدور، در صفت قلم ).