آبی
نویسه گردانی:
ʼABY
آبی . (ع ص ) سرکش . نافرمان . بی فرمان . بازایستنده . انکارکننده . ممتنع. اَبی . آنکه سر باززند از. مکروه دارنده . کارِه ْ. || آن گشن که بول بوید. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) آبی اللحم الغفاری ؛ نام صحابی که گوشت را ناخوش داشتی .
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
دریای آبی . [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحر ازرق . دریای آسمانی . یکی از دو شعبه که رود نیل را تشکیل میدهد.
کلاته آبی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. محلی در دامنه و گرمسیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
نیلوفر آبی نام تیرهای از گیاهان است. بیشتر گونههای آن دارای برگهای دایرهوار، موماندود و شناور در سطح آب بوده که دمبرگهای بلندی دارند. این دمبرگ...
آبی و خاکی . [ ی ُ ](ص نسبی ) آنکه هم در آب و هم در خشکی زیستن دارد.
خارپشت آبی . [ پ ُ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ قنفذ البحر. حیوانی است دریائی از گروه اشینید ۞ .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هفت حرف آبی . [ هََ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جیم و زای نقطه دار و کاف و سین بی نقطه و قاف و ثای مثلثه و ظای نقطه دار. (برهان ).
خایه ٔ سگ آبی . [ ی َ / ی ِ ی ِ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جند بیدستر. رجوع به «خایه ٔ سگ » شود.
چاه آبی کنود. [ ک َ ] (اِخ ) ۞ چاهی است در طرابلس که هر کس آب از آن چاه بخورد احمق گردد و این مثل است . (برهان )(آنندراج ). || و آبی ...