اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آدم

نویسه گردانی: ʼADM
آدم . [ دَ ] (اِخ ) نخستین پدر آدمیان ، جفت حوّا. (توریة). ابوالبشر. بوالبشر. خلیفةاﷲ. صفی اﷲ. ابوالوری . ابومحمد. معلم الاسماء. ج ، اوادِم :
تا جهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راه دانش بی نیاز.

رودکی .


نشیبت فراز و فرازت نشیب
چو فرزند آدم بشیب و بتیب .

رودکی .


یک بار طبع آدمیان گیر و مردمان
گرْت آدم است بابک و فرزند بابکی .

اسدی .


ورنه آدم کی بگفتی با خدا
ربّنا انّا ظلمنا نفسنا.

مولوی .


اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا.

سعدی .


بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند.

سعدی .


حدیث عشق اگر گوئی گناه است
گناه اول ز حوّا بود و آدم .

سعدی .


در نقد عیش کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه ٔ دارالسلام را.

حافظ.


|| نامی است از نامها، ازجمله ابوبکر احمدبن آدم الادمی المحدث .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
آدم . [ دَ ] (ع ص ) گندم گون . سیاه گونه . سیه چرده . اَسْمَر. || و در آهو، سفیدی که خطهای خاکی رنگ دارد. || اشتر سفید. ج ، اُدْم ، اُدْمان .
آدم . [ دَ ] (اِ) در تداول امروزی مرادف مردم . آدمی . آدمیان . اِنْس .ناس . ۞ || خادم .ج ، آدمها. || (ص ) نیک تربیت شده . مؤدب .- امثال :...
آدم . [ دَ ] (اِخ ) نام پدر سنائی ، شاعر معروف .
(= بشر، انسان) آدم در سنسکریت با پنج واژه آمده است: 1ـ آدم Adam (پیشوند آ و فعل دَم) فعل است به معنی رام ـ مهار ـ کنترل کردن. 2ـ اول شخص ماضی نقلی فعل...
(= نخستین انسان) این واژه در پارسی باستان adam (= منم) بوده و در سغدی آذم بوده و عبری یا عربی نیست و پیتاپ (مترادف) های پارسی آن اینهاست: مشیگ maŝig (...
آدم، یا آدم ابوالبشر، نخستین انسان و پدر همة مردمان. دربارة آفرینش و زندگانی او در دینهای سه‌گانة یهود و مسیحیت و اسلام، روایات و داستانهای همسان و هم...
آدم آخر، آدم دوم یا آدم جدید یکی از القابی است که در عهد جدید به عیسی ناصری داده شده‌است. عیسی در عهد جدید دو مرتبه به صراحت با آدم مقایسه شده‌است.[۱]...
فضاهایی که عبور و مرور یک نفر در آن به راحتی امکان پذیر است این واژه در علم مهندسی عمران به دنبال کانال ، مخزن ، تونل ... به کار می رود
کف آدم . [ ک َ ف ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نباتی است بقدر ذرعی و برگ آن مستدیر و بقدر برگ مو و بیخ آن خشبی و ظاهر آن ما بین سیاهی و...
آدم کش . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب ) در تداول عامه به معنی آدمی کش و قاتل و خونخوار.
« قبلی صفحه ۱ از ۸ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.