اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آرد

نویسه گردانی: ʼARD
آرد. (اِ) نرمه و آس کرده یا نرم کوفته ٔ حبوب چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا. دقیق . طحین . طحن . آس . پِسْت . لوکه :
گیا همچو دانه ست و ما آرد او
چو بندیشی و این جهان آسیاست .

ناصرخسرو.


بی آرد می شود بسوی خانه زآسیا
آنکو نبرده گندم و جو به آسیا شده ست .

ناصرخسرو.


گفت لحم و دنبه گر یابم که خواهد داد آرد
گفتم آنکو آسیای چرخ گردان ساخته .

کاتبی ترشیزی .


تا آرد ز خمره بار بربست
پیچان شده ام چو تیر تتماج .

بسحاق اطعمه .


|| تقصیر. (برهان ).
- آرد باقلا .
- آرد برنج .
- آرد جو ؛ دقیق الشعیر.
- آرد جو بریان کرده ؛پیَه . سویق الشعیر.
- آرد سبوس دار ؛ خشکار.
- آرد سپید ؛ ارده ٔ کنجد سفید. لکد.
- آرد شدن ؛ نرم گشتن به آس یا هاون و جز آن .
- آرد کردن ؛ نرم کردن به آس یا یانه و امثال آن . اِجشاش . طحن .
- آرد کنار ؛ سویق النبق .
- آرد گندم ؛ دقیق الحنطه .
- آرد میده ؛ سمید.
- آرد نخود ؛ آس کرده ٔ آن .
- آرد نخودچی ؛ نرم کوفته و بیخته ٔ آن که از آن شیرینی پزند و در کوفته کنند.
- مثل آرد ؛ سخت نرم کرده .
- امثال :
آرد بدهن گرفته بودن ؛ آنجایی که باید سخن گفتن خاموش بودن .
ما آرد خود را بیختیم آردبیز خود را آویختیم ؛ نوبت جوانی ، نوبت تحصیل نام ، نوبت شوی نو یا زن نو کردن من گذشته است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آرد. [ رَ ] (اِ) مخفف آراد. نام روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آزمایش کننده ی ارد
آرد کپان . [ ] (اِخ ) نام طائفه ای از ایل قشقائی ساکن حوالی سمیرُم مرکب از 150 خانوار.
آرد و بار. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جنس آرد، خمیر، نان : آردوبار فلان نانوائی ؛ جنس نان ِ آن .
ارد. [ اَ ] (اوستایی ، ص ) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس ، ...
ارد. [ اَ ] (اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان . در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است بمعنی نیک وخوب . کل...
ارد. [ اَ رَ ] (اِخ ) مخفف اراد است و آن نام فرشته ایست که تدبیر و مصالح روز ارد که بنام او مسمی است بدو مفوض است . (شمس اللغات ). رجوع ب...
ارد. [ اُ ] (اِ) مانند و نظیر و شبه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (شعوری ).
ارد. [ اُ رَ ] (اِخ ) بیست وپنجم از هر ماه شمسی . (شمس اللغات ). رجوع به اَرْد شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
داریوش ابونصری
۱۳۹۵/۰۸/۲۸
0
0

آیا کسی میداند که آرد تف داده در روغن که برای غلیظ کردن سوپ ها و کاچی بکار میرود در زبان فارسی چه نام دارد , این واژه در زبان انگلیسی roux خوانده میشود که در آن حرف x صامت است و تلفظ نمیشود و فق رو تلفظ میشود مانند رو بمعنای رخ یا صورت .


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.