آفرین
نویسه گردانی:
ʼAFRYN
آفرین . [ ف َ ] (اِخ ) تخلص شیخ قلندربخش هندوستانی که به فارسی شعر می سروده و منظومه ٔ تحفةالصنایع از اوست . || تخلص شاعری فارسی گوی از رؤسای قوم کاینهه ساکن اﷲآباد. || تخلص شاه فقیراﷲ لاهوری ، که در بادی عمر زردشتی بوده و سپس بدین اسلام درآمده و به فارسی شعر بسیار گفته است . وفات او در 1143 یا 1154 هَ .ق . است . || تخلص زین العابدین نام ، از شعرای اصفهان ، شعرش نیکو و بسیار بوده و دیوان او در فتنه ٔ افغان از میان رفته و اشعار کمی از او متفرق مانده است . وفات 1125 هَ .ق .
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آفرین نامه . [ ف َ م َ ] (اِخ ) نام منظومه ای و ظاهراً ببحر متقارب از ابوشکور بلخی : نگه کن که در نامه ٔ آفرین چه گوید سراینده ٔ پاکدین ...(راح...
بزرگ آفرین . [ ب ُ زُ ف َ ] (ن مف مرکب ) بزرگ آفریده شده . بزرگ خلقت . مخلوق عظیم و بزرگ : ز هر کشوری کرده شخصی گزین بزرگ آفرینش ، بزرگ آفرین...
آفرین خوان . [ ف َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آفرین گوی : بجان آمدند آن سپاه مهان شدند آفرین خوان بشاه جهان . فردوسی .بر آن راه و رسم آفرین خوان ...
گیهان آفرین . [ گ َ / گ ِ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ گیهان . خالق گیهان : شاید از اقبال و بخت تو که گیهان آفرین آفریند از پی ملک تو گیهان دگ...
شاه آفرین هندی . [ ف َ ن ِ هَِ ] (اِخ ) نام او شاه فقیراﷲاست . از بزرگان مجوس در لاهور بود و اسلام آورد و دیوان شعر فارسی دارد. در سال 1143 یا...
نوشآفرین انصاری استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر علوم کتابداری و اطلاعرسانی اهل ایران است.[۱] او، که پدرش دیپلمات وزارت امور خارجه بود، در پاییز ۱۳۱...
نوشآفرین انصاری استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر علوم کتابداری و اطلاعرسانی ایرانی است[۱]
او که پدرش دیپلمات وزارت امور خارجه بود در پاییز ۱۳۱۸ د...
جان بجان آفرین تسلیم کردن . [ ب ِ ف َ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردن . فوت کردن . درگذشتن از دنیا. متوفی شدن .
عفرین . [ ع ِ ] (ع ص ) مرد مبالغه کننده در امور با زیرکی و فطانت و درگذرنده در امور و رسا. (ناظم الاطباء). عفریت . (اقرب الموارد). و رجوع به ...
عفرین . [ ع ِ ] (اِخ ) نام نهری است در نواحی مصیصه ، که بسوی اعمال نواحی حلب جاری است . و در اخبار نام آن آمده است . (از معجم البلدان ).