اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلا

نویسه گردانی: ʼALA
آلا. (ص ) آل . سرخ نیمرنگ . پشت گلی . و در فرهنگها بیت ذیل برای این معنی شاهد آمده است ، لیکن صریح در مدعا نیست :
چو چشم ابر شد آلا و روی گل ناری
در آبگون قدح افکن شراب گلناری .

منصور شیرازی .


|| (اِ) پروا. (تحفةالاحباب اوبهی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
الاَّء. [ اِل ْ ] (ع مص ) در سختی و بلا افتادن . (منتهی الارب ).
عز و علا. [ ع َزْ زَ وَ ع َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از دو فعل عز + علا) عزیز و گرامی است و بلندمرتبه ، و آن را پس از ذکر نام خداوند آرند: ...
الا کلنگ . [ اَل ْ لا ک ُ ل َ ] (اِ) به ترکی ذراریح است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ذروح شود.
الا و بلا. [ اِل ْ لا وُ بِل ْ لا] (ق مرکب ) در تداول عامه بلاتخلف . حتماً. مسلماً: الا و بلا باید این کار بشود. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
الا و للا. [ اِل ْ لا وُ لِل ْ لا ] (ق مرکب ) در تداول عوام ، حتماً. لابد. بی چون و چرا: الا و للا همین را میخواهم که میخواهم . رجوع به ماده ...
باغ علاء. [ غ ِ ع َ ] (اِخ ) باغی بوده است به یزد: چون زمان بنی امیه شد مروان حمار یزد را بمولای خود علاء طوفی داد، علاء به یزد آمد و در ...
چشمه علا. [ چ َ م َ ع َ ] (اِخ ) آبادیی است در شمال باختری دماوند که در فرهنگ جغرافیایی بنام «چشمه اعلا» ثبت شده ، لیکن در تداول عامه ، «...
علاء زاهد. [ ع َ ءِ هَِ ] (اِخ )رجوع به علاءالدین بخاری (محمدبن عبدالرحمان ) شود.
علاء عالم . [ ع َ ءِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین عالم شود.
علاء منجم . [ ع َ ءِم ُ ن َج ْ ج ِ ] (اِخ ) علی شاه محمدبن قاسم خوارزمی . اوراست احکام الاعوام به فارسی . رجوع به علی شاه شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.