اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلاء

نویسه گردانی: ʼALAʼ
آلاء. (ع اِ) ج ِ اِلْی و اَلْی . نعمتها. نیکیها. نیکوئیها. (ربنجنی ) :
صفت و نعت او بنزد خرد
همه آلاء کبریا باشد.

مسعودسعد.


پس پرده بیند عملهای بد
همه پرده پوشد به آلای خود.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
علاء. [ ع َ ] (اِخ )ابن بدر. محدث و تابعی است . رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن بکربن عبدرب . رجوع به مکوزه ابوالعمر علاء شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حارثة قریشی . یکی از پانزده تن حکام عرب به جاهلیت .
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی . از جمله ٔوزرای بویهیان است که وزارت ایشان امتدادی نیافت و در ایام ایشان حادثی واقع نشد. (تجارب السل...
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن وهب بن موصلایا، مکنی به ابوسعید. از مردم کرخ و از نویسندگان مشهور است . و از کسانی بود که در فصاحت بدو مثل ...
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حضرمی بن ضماربن سلمی بن اکبر. از صحابه و ازمردم حضرموت یمن است . در صدر اسلام فتوحاتی کرد. و رسول اکرم او را ولای...
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن خالد، مکنی به ابوشیبه . تابعی است . رجوع به ابوشیبه شود.
علاء. [ ع َ ](اِخ ) ابن زهیر. تابعی است . رجوع به ابوزهیر شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیاد. تابعی و محدث است . رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیدل . محدث است . رجوع به ابومحمد شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.