گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلاء نویسه گردانی: ʼALAʼ آلاء. (ع اِ) ج ِ اِلْی و اَلْی . نعمتها. نیکیها. نیکوئیها. (ربنجنی ) : صفت و نعت او بنزد خردهمه آلاء کبریا باشد. مسعودسعد.پس پرده بیند عملهای بدهمه پرده پوشد به آلای خود.سعدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه واژه معنی الا الا. [ اَل ْ لا ] (ع ق ) حرف تحضیض و مختص به جمله ٔ فعلیه ٔ خبریه است . (منتهی الارب ). الا الا. [ اِل ْ لا ] (ع حرف اضافه ) حرف استثنا بمعنی جز، مگر، بجز، غیر از : فشربوا منه الا قلیلاً. (قرآن 2 / 249). و همه خرگاههاست الا آنجا که ... علا علا. [ ع ُ / ع َ ] (ع اِمص ) بلندی و بزرگی . (غیاث از صراح ) : دولتت دولت علائی رامایه و پایه ٔ علا باشد. مسعودسعد.اقبال شاه چون ز علا وسنا ... علا علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در قسمت جنوب باختری سمنان . دارای آب و هوای معتدل و خشک . آب قراء... علا علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان علاء از بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری سمنان و 4 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ... علع علع.[ ع َ ل َ ] (ع اِ صوت ) کلمه ایست که بدان گوسفند و شتر را رانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الاَّء الاَّء. [ اَل ْ ] (ع اِ) ج ِ لأی . رجوع به لأی شود. الاَّء الاَّء. [ اِل ْ ] (ع مص ) در سختی و بلا افتادن . (منتهی الارب ). قزل آلا قزل آلا. [ ق ِ زِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) نوعی از ماهی است . (آنندراج ، از سفرنامه ٔ شاه ایران ). نوعی است از ماهی که نقطه های سرخ بر اعضاء دارد ... گوگ آلا گوگ آلا. (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 31هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 22هزارگزی جنوب شوسه ٔ م... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود