اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علا

نویسه گردانی: ʽLA
علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در قسمت جنوب باختری سمنان . دارای آب و هوای معتدل و خشک . آب قراء آن از قنوات تأمین میشود و محصولات عمده ٔ آن غلات وپنبه و تنباکو و صیفی است . راه شوسه ٔ سمنان به دامغان تقریباً از شمال دهستان و راه آهن از وسط دهستان میگذرد. و ایستگاههای میان دره ، گرم آب ، گراب در طول دهستان واقع است . این دهستان از 15 آبادی بزرگ و کوچک ،و در حدود 48 مزرعه تشکیل شده است . جمع سکنه ٔ آن 4800 تن است . مرکز دهستان قصبه ٔ علا، و قراء مهم آن جام ، رکن آباد، خیرآباد و دوزهیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). علاّء. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 210).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
علا. [ ع ُ / ع َ ] (ع اِمص ) بلندی و بزرگی . (غیاث از صراح ) : دولتت دولت علائی رامایه و پایه ٔ علا باشد. مسعودسعد.اقبال شاه چون ز علا وسنا ...
علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان علاء از بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری سمنان و 4 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ...
علاء. [ ع َ ] (ع اِمص ) بزرگواری . (دستوراللغة). بزرگوار شدن در شرف و بلندی و بزرگواری . (دستورالاخوان ). || برتری . (دستور اللغة). رجوع به عل...
علاء. [ ع َ ] (اِخ )موضعی است در مدینه . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) یا سکةالعلاء. کوچه ای است در بخارا. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
علاء. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به علاّ شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ )ابن بدر. محدث و تابعی است . رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن بکربن عبدرب . رجوع به مکوزه ابوالعمر علاء شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حارثة قریشی . یکی از پانزده تن حکام عرب به جاهلیت .
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی . از جمله ٔوزرای بویهیان است که وزارت ایشان امتدادی نیافت و در ایام ایشان حادثی واقع نشد. (تجارب السل...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.