اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علا

نویسه گردانی: ʽLA
علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در قسمت جنوب باختری سمنان . دارای آب و هوای معتدل و خشک . آب قراء آن از قنوات تأمین میشود و محصولات عمده ٔ آن غلات وپنبه و تنباکو و صیفی است . راه شوسه ٔ سمنان به دامغان تقریباً از شمال دهستان و راه آهن از وسط دهستان میگذرد. و ایستگاههای میان دره ، گرم آب ، گراب در طول دهستان واقع است . این دهستان از 15 آبادی بزرگ و کوچک ،و در حدود 48 مزرعه تشکیل شده است . جمع سکنه ٔ آن 4800 تن است . مرکز دهستان قصبه ٔ علا، و قراء مهم آن جام ، رکن آباد، خیرآباد و دوزهیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). علاّء. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 210).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
علاء حضرمی . [ ع َ ءِ ح َ رَ ] (اِخ ) رجوع به علأبن حضرمی شود.
علاءالدین یکی از شخصیت‌های داستانی هزار و یک شب است.[۱] یکی از معروف ترین داستان‌های مرتبط با کتاب هزار و یک شب که گرچه بخشی از متن اصلی نیست. آنتوان ...
علاء سمنانی . [ع َ ءِ س ِ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدوله ٔ سمنانی شود.
ابوسهل علا. [ اَ س َ ل ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به ص 531 تاریخ بیهقی چ ادیب شود.
علاء الحضرمی . [ ع َ ئُل ْ ح َ رَ ] (اِخ ) رجوع به علأبن حضرمی شود.
علاء الخلیلی . [ ع َ ئُل ْ خ َ ] (اِخ ) شیخ شمس الدین محمدبن ایوب زرعی خلیلی ، ملقب به علاء. در هفتم صفر سال 691 هَ . ق . متولد شد. وی استادی...
علاء الدنیا و الدین . [ ع َ ئُدْ دُن ْ وَدْ دی ] (ع اِ مرکب ) لقب احترام آمیزی است که برای کسانی نوشته میشد که لقب علاءالدین داشتند.
آلا. (فرانسوی ، حرف اضافه ) ۞ در کلماتی که از فرانسه در زبان ما داخل شده چون و مانند و مطابق باشد، چون : آلافرانک ، آلانگله ، آلاتورک ، آلاگ...
آلا. (ص ) آل . سرخ نیمرنگ . پشت گلی . و در فرهنگها بیت ذیل برای این معنی شاهد آمده است ، لیکن صریح در مدعا نیست : چو چشم ابر شد آلا و روی گل ...
آلا. (اِخ ) نام یکی از آبادیهای سقزکردستان و نام پیشین آن «ایلو» است . (فرهنگستان ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.