علا
نویسه گردانی:
ʽLA
علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در قسمت جنوب باختری سمنان . دارای آب و هوای معتدل و خشک . آب قراء آن از قنوات تأمین میشود و محصولات عمده ٔ آن غلات وپنبه و تنباکو و صیفی است . راه شوسه ٔ سمنان به دامغان تقریباً از شمال دهستان و راه آهن از وسط دهستان میگذرد. و ایستگاههای میان دره ، گرم آب ، گراب در طول دهستان واقع است . این دهستان از 15 آبادی بزرگ و کوچک ،و در حدود 48 مزرعه تشکیل شده است . جمع سکنه ٔ آن 4800 تن است . مرکز دهستان قصبه ٔ علا، و قراء مهم آن جام ، رکن آباد، خیرآباد و دوزهیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). علاّء. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 210).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن فضل بن عبدالملک . محدث است . رجوع به ابوهذیل شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سیار. تابعی است . رجوع به ابوسیار شود.
آب علا. [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) نام چشمه ای بدماوند که آب آن دَم دارد و یکی از بهترین آبهای نوع خود برای گوارش و دیگر خاصیتهای طبی است .
عز و علا. [ ع َزْ زَ وَ ع َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از دو فعل عز + علا) عزیز و گرامی است و بلندمرتبه ، و آن را پس از ذکر نام خداوند آرند: ...
باغ علاء. [ غ ِ ع َ ] (اِخ ) باغی بوده است به یزد: چون زمان بنی امیه شد مروان حمار یزد را بمولای خود علاء طوفی داد، علاء به یزد آمد و در ...
چشمه علا. [ چ َ م َ ع َ ] (اِخ ) آبادیی است در شمال باختری دماوند که در فرهنگ جغرافیایی بنام «چشمه اعلا» ثبت شده ، لیکن در تداول عامه ، «...
علاء زاهد. [ ع َ ءِ هَِ ] (اِخ )رجوع به علاءالدین بخاری (محمدبن عبدالرحمان ) شود.
علاء عالم . [ ع َ ءِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین عالم شود.
علاء منجم . [ ع َ ءِم ُ ن َج ْ ج ِ ] (اِخ ) علی شاه محمدبن قاسم خوارزمی . اوراست احکام الاعوام به فارسی . رجوع به علی شاه شود.
علاء ایامی . [ ع َ ءِ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم محدثی است .