آل ا
نویسه گردانی:
ʼAL ʼ
آل ا. [ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) اولیای خدا. || (اِخ ) خاندان و احفاد رسول صلوات اﷲعلیه .
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن فضل بن عبدالملک . محدث است . رجوع به ابوهذیل شود.
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سیار. تابعی است . رجوع به ابوسیار شود.
الاء.[ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ الیانة. رجوع به الیانة شود.
الاء. [ اَ ] (ع اِ)درختیست تلخ . (منتهی الارب ). درختیست تلخ که پیوسته سبز بود. (اقرب الموارد). درختیست . (مهذب الاسماء).
الاء. [ اَل ْ لا ] (ع ص )دنب فروش . (منتهی الارب ). دنبه فروش . (مهذب الاسماء).
علع.[ ع َ ل َ ] (ع اِ صوت ) کلمه ایست که بدان گوسفند و شتر را رانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قزل آلا. [ ق ِ زِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) نوعی از ماهی است . (آنندراج ، از سفرنامه ٔ شاه ایران ). نوعی است از ماهی که نقطه های سرخ بر اعضاء دارد ...
آب علا. [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) نام چشمه ای بدماوند که آب آن دَم دارد و یکی از بهترین آبهای نوع خود برای گوارش و دیگر خاصیتهای طبی است .
الاَّء. [ اَل ْ ] (ع اِ) ج ِ لأی . رجوع به لأی شود.
الاَّء. [ اِل ْ ] (ع مص ) در سختی و بلا افتادن . (منتهی الارب ).